#شاه_کلید__پارت_39
سپهر خندید و گفت:
ـ تازه یاد امین افتادی؟!
من ـ خب آره دیگه...
سپهر ـ فکر کنم رفت بیرون...
من ـ الان تازه ساعت 8 کجا؟!
سپهر ـ رفت پایین دیگه... فکر کنم با دوستش قرار داشت... بهم گفت یه چیزایی
من ـ خوبه...
سپهر ابروهاشو بالا انداخت و گفت:
ـ بله خیلی خوبه...
اخم ظریفی کردم و گفتم:
ـ سپــــــــهر!
سپهر با خنده گفت:
ـ باشه بابا!
من ـ سپهر، لطفا کاری که کردیم رو به روم نیار باشه؟!
سپهر ـ باشه خوشگلم...
***
romangram.com | @romangram_com