#شاه_کلید__پارت_13


سپهر ـ سلام عشق خوشگلم!

وای داره بهم میگه خوشگل؟! وای رزیتا! خفه سنگین باش دختر!

من ـ جواب منو بده دیگه!

سپهر ـ امین رفت خونه دوستش مامانتم رفت خونه همسایتون کرمی یا اکرمی چیه نمیدونم! رفت همونجا!

با خنده بهش گفتم:

ـ باشه حالا میای کمکم کنی تا درس بخونیم؟!

سپهر ـ برو بابا!

چشمامو نازک کردم و با حالت قهر گفتم:

ـ باشه پس برو...

سپهر ـ عزیزم شوخی کردم الان میام...

و وارد اتاق شد و در رو محکم بست و خواست قفل کنه که گفتم:

ـ قفل نکن...

سپهر ـ چشم!!! ( ودستاش رو به حالت تسلیم بالا برد!)

و اروم اروم اومد و کنارم نشست و طبق معمول دستام رو تو دستش گرفت...........





مثل همیشه از تماس دست گرمش به دستم، داغ کردم و هوش و حواسم درجا پرید!


romangram.com | @romangram_com