#سرنوشت_وارونه_پارت_81

_نه ممنون

واقعانم میل نداشتماااا دیشب خیلی خورده بودم الان سیر بودم تا حدودی

تیوی روشن کردم و نشستم پای یه فیلم ایرانی که نشون میداد

آب نبات چوبی اسمش بود فیلم جالبی بود

رضا عطاران توش بازی میکرد

در کل موضوعش جالب بود

تقریبا وسطای فیلم بودم که کسیو بالا سرم احساس کردم

نگاه که کردم حامد بود

نشست کنارم و گفت:خوب به خودتون میرسید

_منظورتون چیه؟

_هیچی کلی بود

_اها

_فیلم ایرانی دوست داری؟

_چطور؟

_آخه نه که شما لندن زندگی میکنید گفتم شاید به فیلمای اینجا زیاد تمایل نداشته باشی

اووف اصلا این موضوع به کل یادم رفت

ای بابا هی یادم میره من مثلا از لندن امدم

_اممم نه خب دوست دارم ببینم

_خوبه

یکم سکوت بود که دوباره گفت:تاکی ایران میمونید؟

ای بابا این میخواد با این سوالاش چیو ثابت کنه؟

_دو سه روز دیگه

_اها،اگه دوست داشته باشید میتونم تهران بهتون نشون بدم

هه!تهران من مثل کف دستم بلدم این میخواد به من نشون بده؟

_نه ممنون


romangram.com | @romangram_com