#سرنوشت_وارونه_پارت_4

اشک میریختم و فیلم نگاه میکردم

درد داره تو اوج خوشی یهو زندگیت از هم بپاشه

فیلم تمام شد ولی من تو خاطراتم غرق شده بودم

کادوی تولد دادشم بهترین هدیه ای که گرفته بودم

تنها اون میدونست کهمن چی دوست دارم چی میخوام

مادم پدرم به خودم که امد ساعت ۸ بود سرم حسابی درد میکرد

رفتم و صورتمو یه آبی زدم و گوشی برداشتم و زنگ زدم رستوران

باید بیخیال این خاطره هاشم اونا دیگه نیستن هیچکس دیگه نیست

بعد از سفارش غذا آهنگ بیکلامی گذاشتم و رفتم میز برای خودم آماده کنم.....





Yasamin.Z, [15.01.17 08:15]

#پارت_3





آدم بايد در هر شرايط به خورد و خوراک خودش برسه

تا آمدن شام يکم تيوي دين که مشکلي نداره!

طبق معمول شبکه هاي ماهواره اي

خب خب روي يه کانال ايساتادم داشت فيلم پليسي نشون ميداد آخ که من عاشق هيجانم

فيلم به جاهاي هيجاني رسيده بود بود که زنگ آيفون به صدا در امد





رفتم و سفارشات گرفتم و پول دادم و برگشتم داخل

خيلي ميز قشنگ چيدم درسته من تنهام ولي بايذ به خودم برسم ديگه

بطري مشروب هم روي ميز گذاشتم و شروع به خوردن کردم


romangram.com | @romangram_com