#سرنوشت_وارونه_پارت_30
_گواهینامه و مدارک ماشین
پیمان رو به من با لحن خاصی گفت:خانمم اون مدارک از داشبورت بده بهم
همینطور که با چشای گرد شده نگاهش میکردم دست کردم تو داشپورت ماشین و مدارک بهش دادم
_خانم چه نسبتی با شما دارن؟
_همسرم جناب
_نه همسر کدومه بخدا جناب سروان من هیچ نسبتی با ایشون ندارم
_خانم که میگن....
پیمان پرید وسط حرفش:جناب سروان خانمم یکم ناراحت و عصبی بخاطر همین
_دروغ میگه جناب سروان
خلاصه مارو بردن کلانتری امیدوارم بتونم از دستش در برم
من و پیمان بردن تو اتاق و گفتن:منتظر باشید تا جناب سرگرد بیان
نشستم سر صندلی و پیمانم رو به روم زیر لب غرید:گورخودتو کندی دختر
به حرفش محل ندادم
جناب سرگرد امد داخل بعد از سلام کردن رو بهمون گفت:خب؟
_جناب سرگرد بخدا من اصلا همسر ندارم ایشون منو بزور سوار ماشینشون کردن
سرگرد رو به پیمان :راست میگه؟
_نه جناب سرگرد شما چرا باور میکنید
_شناسنامه هاتون همراهتون؟
هردو با هم گفتیم:نه
سرگرد رو رو به پیمان گفت:که گفتی زنته؟میتونی ثابت کنی؟
_بله البته،فقط باید یه تماس با برادرم بگیرم
سرگرد تلفن جلوی پیمان گرفت و خودش رفت بیرون
یکم بعد شروع به حرف زدن کرد:الو سپهر
_نه امدم کلانتری
_این دختره کولی بازی در اورده
romangram.com | @romangram_com