#سرنوشت_وارونه_پارت_29
رفتم سمت تیوی و روشنش کردم تا رسیدن غذا بهتره یکم خودمو با فیلم دیدن سرگرم کنم
شبکه ها رو بالا پایین کردم ولی دریغ از یه فیلم
اووووف شانس نداریم شبکه هارو پایین بالا میکرد که زنگ خونه به صدا در امد........
رفتم در را باز کردم که....
خیلی سریع بستمش پیمان بود!این اینجارو از کجا پیدا کرده؟
_باز کن دختر بازکن وگرنه زندت نمیزارم باز کن تا نشکوندم این دررو
انقد محکم میزد به در گفتم الان از جاش میکنه خیلی ترسیده بود نمیدونستم الان کار درست چیه؟
یهو در با صدای بدی شکست و منم یه جیغ زد و فرار کردم تو اتاقم در از پشت قفل کردم
_بالاخره که میای بیرون اونوقت که نشونت میدم
دور اطراف نگاه کردم چیزی واسه دفاع نداشتم
در بالکن باز کردم ولی راه فرار نبود آخه اینا چطور منو پیدا کردن چطور؟
اینبارم در شکست و پیمان امد داخل
حمله کرد سمتمو و غرید:حالا از دست ما فرار میکنی دختره ی هرزه آشغال نشونت میدم چنان بلایی سرت میارم که به عنوان بدترین بلا همه جا بنویسن
منو همینطور کشوند و از خونه خارج کرد خیلی ترسیده بود یعنی چه بلایی سرم میاره؟
در جلوی ماشین باز کرد و منو پرت کرد داخل
خودشم نشست
خواستم در برم که چنان محکم زدم که یه لحظه هوش از سرم رفت
_بتمرگ سرجات
ولی اینطور نمیشه باید برم
همینطور تقلا میکردم برم بیرون که دیدم پلیس اشاره داد باایستیم
پیمان ناچارا زد کنار گفت:وای بحالت یه کلمه حرف بزنی
پلیس امد سمت ماشین و پیمان پنجره ی سمت خودشو کشید پایین
romangram.com | @romangram_com