#سرنوشت_وارونه_پارت_27
_پول مهم نیست هرچقد باشه میپردازم
سرشو تکون داد و دفتری که جلوش بودباز کرد همینطور که ورق میزد گفت:خودتون تنها هستین؟
-بله
_دانشجویید؟
_خیر
_یه آپارتمان هست دوبلکس 700 متر توخیابون(...) اجارشم ماهی 1میلیون
_خوبه همین خوبه فقط اگه میشه بریم که ببینمش
_باشه فقط صبر کنید من هماهنگ کنم
با سرتایید کردم و بلند شد که زنگ بزنه
یه ربع بعد امد و رو بهم گفت:آمادس با من تشریف بیارید
باهم رفتیم و سوار ماشین شدیم و تا مقصد سکوت بود.....
همش میترسیدم از اینکه اونا منو پیدا کنن
ولی خب از این بابت که شهر بزرگه و اصلا بفکرشون نمیرسه من خونه بگیر یکم خیالم راحت میشد
رسیدیم به مقصد
یه آرتمان 8 طبقه بود ظاهر شیکی داشت
رفتیم داخل و سوار آسانسور شدیم و اون آقا کلید شماره 3 درو فشار داد
رسیدیم و بعد از باز کردن خونه رفتم داخل
خونه ی تمیزی بود ولی خالی بود اوف حالا کی اینو پر کنه؟
_بشیار جای خوبیه اوکازیون ویوی بسیار عالی امیدوارم خوشتون بیاد
_خیلی خوبه همینو میخوام
_البته پس بفرمایید بریم کارای اداریش انجام بدیم
خلاصه بعد از کلی امضا و......خونه به مدت 6 ماه مال من شد
کلید گرفتم و از صاحب املاکی خدافظی کردم رفتم سمت خونه جدیدم
romangram.com | @romangram_com