#سرنوشت_وارونه_پارت_15

یعنی چی شده.....؟

در بسته بود یواش بازش کردم و گوشامو تیز کردم

-میکشمت کثافت

یکم چشم چرخوندم ببینم صدای کیه؟

ولی معلوم نبود در بیشتر باز کردم

همه چی کاملا مشخص بود اون کسی فریاد زد دیدم یه پسر حدود 30 ساله با قیافه ای جذاب و کت شلواری قیافش تنها چیزی که داشت خشم بود

دیدم که دستشو گذاشت چشت کمرشو اسلحشو در اورد و صدا خفه کن وصل کرد بهش و شلیک کرد

به کسی که جلوش بود شلیک کرد اون غرق خون بود

خیلی دوس داشتم بدونم اون بدبخت کی بود و از همه مهم تر اینا کین؟

تو همین فکرا بودم که

-تو دیگه کی هستی؟ کی بهت اجازه داد بیای اینجا؟

تازه فهمیدم با منه خواستم فرار کنم که دو نفر گرفتنم

پسر کت شلواری رو به اون دونفر گفت:بیاریدش

اینو گفت و خودش نشست روی مبل منم بردن پرت کردن جلو پاش

پرد کت شلواری با دستش چونمو گرفت که باعث شد سرمو بلند کنم

_دختری به خوشگلیه تو حیف بمیره ولی نمیتونم تورو همینطور رها کنم چیزی دیدی که نباس میدیدی

منم با ترس ذول زدم بهش

همینطوری که ذول زده بود بهم گفت:کی بریمش

_نه منو کجا میخوای ببرید من نمیام اصن شما کی هستید؟ولم کنید بخدا من چیزی ندیدم بزارید برم

مرد کت شلواری گفت:خفش کنید

یکی از غولا امد سمت و یه دستمال گذاشت روی دهنم و .......

وقتی بهوش امدم روی یه تخت بودم از روی تخت بلند شدم سرم خیلی درد میکرد به خودم نگاه کردم لباسام عوض شده بود یعنی کی این کارو کرده؟نکنه....؟

بهتره بهش فکر نکنم....

یکم به دور اطرافم نگاه کردم چیز خاصی نبود

رفتم طرف در خواستم بازش کنم ولی بی فایده بود آشغالا فقلش کرده بودن


romangram.com | @romangram_com