#سرنوشت_وارونه_پارت_148

منم رفت بالا سرش و گفتم:نکنه الان میخوای بازش کنی؟

_ببخشید میشه بدونم کی باید این کارو کنم؟؟

_خب وای بابا من میترسم ریئس بیاد

_اینجا اتاق ریئس؟

_خب آره

_پس تو توش چی میکنی؟

_خواب بودم

_میای اتاق ریئستون میخوابی؟

_نه اینجا خب من با رئیس کار میکنم مشاورشم

_ا چه خوب خوشبحالت،حالا میزاری کارمو کنم؟

_باشه منم مراقبت کسی نیاد

_اوکی

آرش مشغول کارش شد و منم رفتم بیرون یه سرگوشی آب بدم

رفتم طرف منشی و گفتم: رئیس کی میاد؟

_تا یکساعت دیگه گفتن میان

_اها

_حنا مهمانت رفت؟

شیرین بود رو بهش کردم و گفتم: خان نه نرفته داخله آمدم براش چای ببرم

_اها

چشاشو شیطون کرد و گفت: خیریه کلک؟

_خبر؟نه چخبری؟

_هیچی برو کارتو بکن

رفتم سمت آبدار خونه و رو به مسئولش گفتم: آقا رحمان دوتا فنجون چای بیارین اتاق ریئس

_چشم خانم

خواستن برم که دوباره برگشتم و گفتم: نه نمیخواد بیارید بریزیم خودم میبرم


romangram.com | @romangram_com