#سرنوشت_وارونه_پارت_131

اگه تونستی فردا اون مدارک بیار اگه نه تا پس فردا وقت داری فهمیدی؟

_بله چشم

_دوروز دیگه هم مهمانی بزرگی هست و تو باید باشی

_میشه بپرسم به چه مناسبته؟

_نه،فقط گفتم در جریان باشی وارد جزیئات نشو

_بعد حشمتی ها هم میان؟

_نه اونا دعوت نیستن

_اها باشه مرسی

_بر بیرون فقط یادت نره ساعت 9 آماده باشی

_چشم

زدم بیرون و رفتم تو اتاقم و پریدم سر تخت با فکر مهمانی و فردا و دیدن دوباره ی شهاب خوابم برد

************************

**دانای کل**





_قربان ما چندروز داریم میگردیم ولی سرنخی ازش نیست

_لعنتی یعنی کجا میتونه باشه؟

_نمیدونیم قربان

_باشه شما برید

وقتی رفتن شهاب نشست پشت میز و با خود فکر کرد

از وقتی که دیده بودش تا الان که چهاروزی گذشته دنبالش بودن ولی هیچ ردی ازش پیدا نکردن

شهاب با خود گفت:یعنی کجا رفتی؟

هنوز براش اون دیدار یهویی هضم نشده بود

براش جای سوال بود که حنا چرا امده و دنبال کار میگرد به دختر دایی خود مشکوک شده

هه دختر دایی؟


romangram.com | @romangram_com