#سرنوشت_وارونه_پارت_13
_یعنی فقط لبامو میخوای؟
_نه جونم اگه بدی که من همتو میخوام اون هیکلت جوووون میده واسه س....
پریدم وسط حرفش : خب اگه دوست داری پس برو تو یکی از این اتاق منتظر باش تا بیام
_باشه عشقم پس منتظرم
هه جدی جدی رفت!!!
واقعا خنده دار آخه بگو تو که ظرفیت نداری چرا میخوری
ولی بهتر شد اون بره تو اتاق و دراز بکشه تا فردا بیهوش میشه
بیخیال بلند شدم و رفتم سمت بار
نشستم و رو به مسئول بار که دختری تقریبا لخت بود و آرایش غلیظیم داشت گفتم: یه بطری بده
با یه ناز و عشوه برام یه بطری و لیوان اورد و گذاشت جلوم و دوباره مشغول کارای دیگش شد
دقیق تر نگاهش کردم
اگه اون آرایش فاکتور بگیریم خوب بگد یعنی خوشگل وخوش هیکل بود
لباسشم که یه وجب بود یه دامن کوتا که بزور به زیر باسنش میرسید و یه نیم تنه هم تنش بود
بیخیال دختر شدم و یه لیوان ریختم و خوردم
بطری که روی میزم بود تمام شده بود معلوم نیست کی قبل من خورده بودش که تهش رسید به ما
همینطور که میخوردم دور اطراف دید میزدم که
چشم خورد به یه اتاق که چراغش روشن بود لیوانم گذاشتم سر میز و رفتم طرف اتاق
اتاق یزرگی بود
قایمکی سرکی کشیدم داخل
چند مرد بودن که دورمیز جمع شده بوده بودن
احتمالا قمار میزنن
romangram.com | @romangram_com