#سرنوشت_وارونه_پارت_120
_یک هفته بیشتر وقت نداری مفهومه؟
_بله
_خوبه حالا برید میخوام با پسرا خصوصی حرف بزنم
هردو با هم چشمی گفتیم و از سالن خارج شدیم
و هرکی رفت اتاق خودش
یعنی چه حرف مهمی بوده که مارو مرخص کردن؟
باید چیز مهمی باشه!
نتونستم تحمل کنم باید هرطور شده بفهمم که جیان چیه
بلند شدم از اتاق زدم بیرون
از پله ها امدم پایین و نزدیک سالن شدم
جایی ایستادم که نبیننم و گوشامو تیز کردم
صدای واضح اردلان خان می امد
_دربارش تحقیق کن مطمئنم این دخترشه
_اما پدر اگه اون بفهمه چی؟
این صدای سپهر بود
_باید مخفیانه اینکار کنیم اگه اون دخترش باشه خیلی بدرد ما میخوره
دیگه صدایی نیومد،دوباره فکرم درگیر شد
داشتن درباره کی حرف میزدن؟
یه دختر؟اما کی؟
تو همین فکرا بودم رفتم اتاقم
نمیدونم چقد گذشت که در اتاقم زده شد
و سپهر امد داخل و رو بهم گفت:بیا نهار بخور
_باشه میام
romangram.com | @romangram_com