#سرنوشت_وارونه_پارت_119
حالا باید اجارا باهاشون رو به رو شم
چرا؟
بیخیال بلند شدم برم بیرون باید افکارم از این فکرا آزاد کنم
رفتم پایین
پوپک دیدم که داشت تیوی تماشا میکرد رفتم سمتشو گفتم:به به خانم پایان نامت تمام شد؟
_ا حنا خوبی؟نگرانت شدم چرا هرچی صدات کردم جواب ندادی؟
_ببخشید یکم فکرم درگیر بود
مشکوک پرسید:پیمان چیزی بهت گفته؟اذیتت کرده؟
_نه چیزی نشده،بگو ببینم چی داشتی نگاه میکردی؟
_وای بیا حنا بیا بشین فیلمش خیلی باحال
_چی هست؟
_اورجینالز
_جدی میگی؟ وای خیلی وقت بود میخواستم ببینمش
_میدنی درباره چیه؟
_آره تا حدودی ولی ندیدمش
_اها باشه پس بیا بشین
نشستمو قسمتی از این سریال دیدیم خیلی قشنگ بود کلا فیلم جالبیه
بعد از تمام شدن فیلم منو پوپک نشستیم درباره بازیگراش و چهره هاشون نظر میدادیم که اردلان خان وارد سالن شد
با ورودش بلند شدیم و همزمان منو پوپک سلامی دادیم
که با سر جوابمون داد
نشست و رو به خدمه گفت:برو سپهر و پیمان صدا بزن بیان
_بله آقا
اون خدمه رفت
اردلان رو بهم گفت:کاری که بهت سپرده شد انجام دادی؟
_نه هنوز ولی امروز رفتم جایی که گفته بودید
romangram.com | @romangram_com