#سرنوشت_وارونه_پارت_109

_نه

_چرا؟

_چون تو باید بری بیاری انقد سوال نکن

_یعنی برم بهم میدن؟

پوزخندی زد و گفت:باید بدزدیش

با تعجب گفتم:بدزدم؟

_آره

_اما....

_نذاشت حرفی بزنم گفت:باید بری اما و گر توش نیست حالا هم برو بیرون میخوام استراحت کنم

ایششش بیشخصیت بداخلاق

از اتاق زدم بیرون و رفتم اتاق خودم

به آدرس نگاه کردم وقتی که اسم شرکت خوندم دهنم باز موند

این که....نه نه من نمیتونم!





چندبار دیگه برگه ی آدرس خوندم همون بود

یعنی من باید برم اینجا؟آخه چرا؟

آدرس شرکت شهاب پسر عمم بودکه خیلی وقت بود خبری ازشون نداشتم

برم اونجا بگم چی؟

شهابم که کلا اخلاق نداره یجوریه عصبی و تندخو

دوست صمیمی هامینم بود چقد باهم جیک تو جیک داشتن

یاد حرف پیمان افتادم که گفت باید مدکیو بدوزدی

یعنی من از پسر همم دوزدی کنم؟

مردم چی میگن؟

اصلا من برم رام میدن اونجا؟اون شهابی که من میشناسم سیمو با تیر میزنه


romangram.com | @romangram_com