#سرنوشت_وارونه_پارت_108
_هیچی بیخیال بگو ببینم بقیه کجان؟
_بقیه کین؟
_افراد این خونه
_سپهر که خوابه،پوپک خانمم که دانشگاه تشریف دارن پیمانم که بیرون فک کنم
_اها راستی به آریا گفتی؟
_چی؟هااا آره گفتم گفت اگه بتونه میر
_اها راستی تو از کی اینجایی؟
_یسالی هست
با تعجب گفتم:یسال؟
_اهوم
_بعد تو این یسال چیکار کردی؟
_چیکار میتونستم بکنم خودم تنها؟
_وااا
_والا
_واقعا که خیلی تنبلی
خواست جواب بده که صدای پیمان مانع شد
رومو کردم ستش که گفت:بیا اتاقم کارت دارم
_چشم
بلند شدم و دنبالش رفتم تو اتاقش و در بستم ایستادم تا امر کنن جناب
وقتی نشست روی صندلیش گفت:ماموریت داری
_ماموریت؟
_آره باید بری یسری مدرک برامون بیاری
_از کجا؟
یه برگه بهم داد و گفت:از اینجا
برگه رو گرفتم ولی نگاهی بهش نکردم رو به پیمان گفتم:خودتون نمیتونین مدارک بیارین؟
romangram.com | @romangram_com