#سرنوشت_وارونه_پارت_106

_تو چیکار من داری ؟ برو

با حالت عصبی این جملشو گفت کلا تعادل نداره عصبی بیشخصیت

از سالن خارج شدم و رفتم سمت عمارت

داخل که شدم سپهر دیدم شدیدا تو فکر بود وااا این چش بود؟

رفتم کنارش و روبه روش نشستم و صداش کدم ولی اصلا تو این دنیا نبود

چندبار صداش کردم ولی واکنشی نشون نداد

زدم به شونش که به خودش امد

_غرق نشی

لبخند غمگینی زد و گفت:نه شنا بلدم

_چیزی شده؟

_نه

_دروغ قشنگی بود

_جدی میگم

_واسه هیچی انقد تو خودت بودی؟

_گفتن نداره

_بگو

_مطمئنی میخوای بشنوی؟

سرمو به علامت آره تکون دادم

_یادت بهت گفتم مادمو کشتن؟

دوباره سرمو تکون دادم که ادامه داد:میدونی کی کشتش؟

_نه

_من مادرمو خیلی دوست داشتم حنا،اون واقعا زن عالی بود مارو اینطور نگاه نکن ما قبلا خانواده ی شادی بودیم من پیمان پوپک حتی پدر تا وقتی که جنازه ی مادر فرستادن برامون اون شب واقعا شب عذاب اوردی بود برای هممون ما واقعا مادر دوست داشتیم عاشقش بودیم میدونی حنا از این شکستم فهمیدم مادرم به دست....

سرشو انداخت پایین و یکم بعد دوباره ادامه داد:بدست دختری که من عاشقانه میپرستیدمش من واقعا دوستش داشتم ولی وقتی فهمیدم کار اون بود ازش متنفر شدم اون چطور تونست عزیز ترین کسمو بکشه؟قسم خوردم ازش انتقام بگیرم بعد از سه ماه ردشو زدیم و گرفتیمش رفتم بالا سرش و ازش پرسیدم چرا؟میدونی چی گفت؟

اون گفت هرزه ها باید از بین برن

به مادر پاک من گفت هرزه میدونی چقد سخته؟وقتی اینو گفت همونجا یه تیر خلاصش کردم تحمل اینکه به مادر مردم توهین کنن و نداشتم ولی واقعا از اون روز به بعد شدم اینی که هستم یه آدم عصبی و تند خو


romangram.com | @romangram_com