#سرنوشت_تلخ_پارت_86
-بریم.
از در ویلا زدیم بیرون.
اول قدم زدیم و خودمون رو گرم کردیم بعد شروع کردیم به دویدن.
سیاوش خیلی فرز بود.
دیگه خسته شده بودم و به نفس نفس افتادم.
-سیا..سیاوش من خسته شدم.
نشستم رو زمین.
سیاوش-دختر چقدر تنبلی، هنوز نصف راه رو هم نرفتیم.
خندیدم و چیزی نگفتم.
سیاوش-همونجا وایستا من یکم دیگه بدوام بیام بریم.
-باشه.
پاشدم وایستادم.
بعد ده دقیقه سیاوش هم اومد گفت:
-بریم.
به سمت ویلا رفتیم.
سیاوش با کلید درو باز کرد و رفتیم تو.
در سالن رو باز کردیم، دیدیم همه بیدار شده بودن.
ستایش-شما دوتا کجا رفته بودین؟
سیاوش-صبح بخیر، رفتیم یکم ورزش کنیم.
سیاوش رفت بالا.
منم گفتم برم دوش بگیرم میام.
رفتم تو اتاق که آرمانم اومد تو.
-چیزی شده؟
آرمان-نه نگرانت شده بودم، خبر می دادی خوب بود.
-اخه همه خواب بودن، دیدم سیاوش داره میره منم گفتم برم حوصلم سر نره.
سرشو تکون داد و رفت بیرون.
رفتم تو حموم و دوش گرفتم، اومدم بیرون.
لباس پوشیدم و موهامو خشک کردم و بستم رفتم پایین.
نشستم واسه خودم چایی ریختم و خوردم.
مامان-رها پاشو صبحانه بخور.
-نه مامان نمیخوام.
آرمان-کی راه میفتیم؟
بابا-کم کم حاضر بشیم، کیارش رفته پاچین بگیره اومد بریم دیگه.
همه رفتیم تا حاضر بشیم.
****
کیارش هم اومد.
همه به سمت ماشین ها رفتیم.
تو ماشین خودمون نشستم و راه افتادیم به طرف جنگل.
وقتی رسیدیم پیاده شدیم، هرکی یک وسیله دستش گرفت.
اینارو کی برداشته بودن من ندیدم؟
لابد وقتی حموم بودم.
رفتیم یک جای خوب پیدا کردیم، از شانسمون منقل هم داشت.
جای قشنگی بود، یک رودخونه با آب تمیز هم روونه بود.
romangram.com | @romangram_com