#سرنوشت_تلخ_پارت_64
برگشتم که نظر اوا رو بپرسم دیدم همینطور زل زده به من و آرمان.
تعجب کردم، این چرا چشم هاش همش رو ماست؟
هیچی نگفتم.
با آرمان وارد مغازه شدیم، یک پسر جوون فروشنده اش بود که آرمان سریع دستم رو گرفت.
آرمان-ببخشید آقا از اون مانتو سایز خانمم بدید لطفا.
فروشنده مانتو رو برام آورد، رفتم تو اتاق پرو که مانتو رو بپوشم.
سریع مانتو رو پوشیدم و به خودم و مانتو توی آینه نگاه کردم.
یک مانتو جلو بازه بلند قرمز که آستین هاش شنل کلوش بود و یک زیر سارافونی کوتاه مشکی چسب زیرش می خورد، قشنگ بود.
آرمان صدام زد.
درو باز کرد.
چشم هاش درخشید و یک چشمک بهم زد، منم یک لبخند زدم.
یک دور چرخیدم گفتم:
- خوبه ؟
گفت:
-عالیه عزیزم.
اومدم اوا رو صدا بزنم که دیدم رو صندلی نشسته و تو فکره، صداش کردم.
- اوا خوبه؟
خیلی معمولی گفت:
-خوبه.
مانتو رو در آوردم و از اتاق پرو اومدم بیرون و لباس رو دادم به فروشنده،گفتم:
-خوبه، همین رو میبریم.
فروشنده لباس رو گذاشت توی پلاستیک، تا اومدم حساب کنم آرمان دم گوشم گفت:
-تا وقتی که یک مرد همراهته حق نداری دست تو جیبت ببری.
آرمان حساب کرد و از مغازه زدیم بیرون.
(آوا)
رها مانتو خودشو خرید، ولی من هنوز نخریدم.
داشتیم نگاه می کردیم که مانتویی نظرم رو جلب کرد، همون لحظه آرمان گفت:
-آوا این خوب نیست؟
من خوشحال شدم و لبخندی زدم و گفتم:
-اهوم خیلی قشنگه.
رها-پس برو پرو کن.
رفتیم داخل مغازه، مانتو رو از فروشنده گرفتم و رفتم داخل اتاق پرو مانتو رو پوشیدم و به خودم نگاه کردم.
یک کت خردلی رنگ با گل هایی خردلی رنگ پایین گوشه مانتو و با زیر سارافونی مشکی چسب کوتاه و شلوار دمپای سفید رنگ، خوبیش این بود شلوارش باهاش بود.
خیلی قشنگ بود فیکس بدنم.
در اتاق رو باز کردم که به عشقم نشون بدم که دیدم آرمان دوتا دست های رها رو گرفته و داره توی چشم هاش نگاه میکنه.
یک قطره اشک خواست از چشمم بچکه که سریع نفس عمیق کشیدم و درو بستم، حال بدی داشتم.
مانتو رو در آوردم و سریع لباس های خودم رو پوشیدم و رفتم بیرون، لباس رو حساب کردم و از کنارشون رد شدم و بیرون ایستادم.
سرم رو با مغازه شال فروشی گرم کردم که رها و آرمان اومدن از مغازه بیرون که آرمان گفت:
-خب خانوما تموم شد یا هنوز هست؟
رها-نه من دیگه چیزی لازم ندارم، آوا تو چی؟
-منم سرمو به نشونه ی ندارم تکون دادم.
آرمان-نظرتون چیه بریم کافی شاپ بازار؟
رها-باشه.
سریع گفتم:
romangram.com | @romangram_com