#سرنوشت_تلخ_پارت_58
که کیارش با خنده اومد سر میز.
-سلام خوش اومدین.
وای خدا من کور شدم یا کج میبینم؟ کیارش کی پاپیونشو عوض کرد قرمز بود که، چرا الان آبی شده؟
یعنی چشم های من کجکی دیده؟
با دهن باز داشتم نگاهش می کردم که ستایش با دیدنم زد زیر خنده، گفت:
-الان جواب سوالاتت رو برطرف میکنم ورفت.
یک دقیقه بعد اومد اونم با کی؟همون کیارش که پاپیون قرمز داشت.
نزدیک بود غش کنم.
اینا چرا دوتا هستن؟
ستایش-این مهمونی به خاطر داداش قل کیارش وداداش گل من سیاوشه.
دهن همه از تعجب اندازه توپ شده بود.
سیاوش که سلام کرد ،همه به خودمون اومدیم.
اول به مامان وبابا دست داد،بعدش من
-رها هستم.
سیاوش فقط سرشو تکون داد.
با اوا هم دست داد، که ستایش اومد پیش اوا.
ستایش-اینم اوا خانمه، دوست خوشگله من.
سیاوش_خوشبختم.
ایکبیری واسه من سرتکون میده فقط.
(سیاوش)
ستایش منو به زور برد سر هرمیز معرفیم کنه.
رسیدیم سر میزی که مامان و بابا وکیارش بودن و یه خونواده دیگه.
وقتی منو دیدن همشون تعجب کردن. ولی یکی از دخترهای سرمیز که
موهاش مثل ابشار لخت دورش بود و صورتش ساده، به جز لباش.
اینارو تو یه نگاه کوتاه متوجه شدم.
نگاهش برخلاف بقیه بدون تعجب بود،
گفتم چه مغرور حالا میخواد بگه من متفاوتم؟
به همه دست دادم، مجبور شدم دستمو به طرفش درازکنم.
دست هاش کوچیک بود، جوری که میتونستم تو مشتم بگیرمش.
ستایش که معرفیش کرد،
بدون فکر گفتم:
-خوشبختم.
مهمونی روال عادیشو گرفته بود.
چند نفر داشتند وسط می رقصیدن.
رو صندلی نشسته بودم و به مهمون ها نگاه می کردم و شربتمو می خوردم.
همینجور که اطراف رو نگاه می کردم چشمم خورد به همون دختره که دوست ستایش بود.
تنها نشسته بود و تو خودش.
به یک جای نامعلوم خیره شده بود.
همون لحظه اهنگ دو نفره ای پخش شد.
پاشدم و به سمتش رفتم.
روبه روش ایستادم، نگاهشو کشید بالا بهم نگاه کرد.
-تنهایی؟بیا برقصیم.
دستمو به طرفش دراز کردم.
romangram.com | @romangram_com