#سرنوشت_تلخ_پارت_34
امروز از اول ساعت پکر بود، قشنگ معلوم بود حواسشم به درس نیست، یعنی مشکلی براش پیش اومده؟
رها همیشه به درسم کامل گوش می داد.
تازگی ها نمیدونم چرا بیشتر اوقات ذهنم می رفت طرف رها.
دیشب داشتم فکر می کردم مامان گفت واسه خواستگاری پس چی شد؟
**
(رها)
امروز اصلا حالم خوب نبود فکرم درگیر آوا بود، هیچی از درس هم نفهمیدم زنگ که خورد کیفم و برداشتم از کلاس رفتم بیرون.
مهدیس هم نیومده بود یکم باهاش حرف بزنم.
یادم باشه رفتم خونه زنگش بزنم چرا نیومده؟
پروژه رو چیکار کنم؟
باید برم خوب روش فکر کنم یک چیز خوب به کیارش ارائه بدم، واگرنه ضایع میشم میگه دیدی نتونستی تک نفره انجام بدی.
داشتم به سمت ماشین می رفتم، گوشیم زنگ خورد از تو کیفم برداشتمش، آرمان بود.
-بله؟
آرمان-سلام خوبی عزیزم؟
-مرسی تو خوبی؟
آرمان-قربونت خوبم چه خبر کجایی؟
-از دانشگاه اومدم بیرون دارم میرم خونه کاری داشتی؟
آرمان-مگه باید کاری داشته باشم؟زنگ زدم حال عشقم رو بپرسم خیلی خب برو مزاحمت نشم کاری نداری؟
-نه ممنون خداحافظ.
سوار ماشین شدم به سمت خونه رفتم.
وای هرچی فکر میکنم چرا چیزی به ذهنم نمیرسه؟
هرچی تو کتاب هارو هم نگاه میکنم هم هیچی پیدا نمیکنم.
وای دیوونه شدم.
گوشیم و برداشتم، شماره کیارش رو گرفتم.
شاید بتونه کمکم کنه.
بعد دو بوق برداشت.
کیارش-جانم؟
-سلام خوبی؟
کیارش-ممنون تو خوبی؟
-مرسی میگم چیزه….اوممم….ینی…
کیارش-چیزی شده؟
-اره خب، راستش برای این پروژه موضوعی پیدا نمیکنم ولی باور کن اگه موضوع رو داشته باشم خوب میتونم بقیش رو کامل کنم.
کیارش تک خنده ای کرد:
-باشه چه کمکی از دستم بر میاد؟
-یه راهنمایی کوچیک بکن.
کیارش-پاشو بیا اینجا.
-کجا؟
کیارش-مگه نمیخوای کمکت کنم؟پاشو بیا خونمون اینطوری که نمیتونم کمکت کنم، باید کنارم باشی.
نمیدونستم چی بگم باید قبول می کردم یانه؟ولی از این بهتر نمیشد پروژه ای که استاد موضوعش رو گفته.
یکم فکر کردم،اوه فردا هم با کیارش کلاس داریم کوییز هم میخواد بگیره.
-اخه ما فردا استادمون میخواد ازمون امتحان بگیره، اگه بیست میده میام.
کیارش باز خنده ی مردانه ای کرد گفت:
-حالا تا فردا ببینم.
-گفتم دیگه اگه بیست میدی میام؟
کیارش-هیجده و نیم خیرشو ببینی.
romangram.com | @romangram_com