#سرنوشت_تلخ_پارت_29

کیارش-اره صبح رفتم اوردمش، تو پارکینگ خونمونه ولی شرمنده امروز کار زیاد دارم نمیتونم برات بیارمش.

-اها خب آدرس خونتون رو بگو خودم میرم میارمش.

کیارش-باشه.

و آدرس خونشون رو گفت و یادداشت کردم.

کیارش-راستی رها پات چطوره؟

-خوبه ممنون.

کیارش-خب خداروشکر فعلا من باید برم خداحافط.

-باشه خداحافظ.

****

کرایه رو حساب کردم، از ماشین پیاده شدم و به ساختمون روبه روم نگاه کردم که نمایه فوق العاده زیبایی به رنگ سفید داشت.

زنگ واحد ۶رو زدم، یک دختر که فکر کنم ستایش بود گفت کیه:

-سلام من رها هستم.

-عه سلام رها جون بفرما تو.

در با صدای تیکی باز شد.

رفتم تو، سوار آسانسور شدم.

در باز شد که رفتم بیرون، ستایش دم در ایستاده بود.

ستایش-سلام عزیزم خوش اومدی.

رفتم جلو باهم روبوسی کردیم.

-سلام ممنون عزیزم.

رفتم تو.

-مامانت نیستن؟

ستایش-نه مامانم رفته خرید خبر نداشت میای واگرنه نمی رفت چون کیارش الان بهم خبر داد.

بشین عزیزم چرا سرپایی؟

-باشه ممنون.

نشستم رو کاناپه، ستایش رفت تو آشپزخونه.

نگاهی به خونه انداختم، بزرگ و شیک بود.

ستایش با دوتا شربت پرتغال اومد و گرفت جلوم.

یکی رو برداشتم و تشکر کردم.

ستایشم نشست.

ستایش-چه خبر از آوا خوبه؟

-اره خوبه ممنون(اما چه خوب بودنی)

آبمیوم و خوردم، گفتم:

-میدونی سوییچ ماشینم کجاست؟

اره تو اتاق کیارشه.

همون موقع صدای آیفون اومد ستایش گفت:

-مامانه، راستی چیزی از ماشین بهش نگو چون مامانم زیاد فلسفه میبافه.

خندیدم و گفتم:

-باشه.

ستایش-تا وقته برو از تو اتاقش بردار اخر راه رو سمت چپی اتاق کیارشه.

پاشدم و به سمت اتاقش رفتم.



درو باز کردم و رفتم تو.

نگاه کلی به اتاقش انداختم، بوی کیارش رو می داد.

اتاقش به دل می نشست یک ارامشی گرفتم نمیدونم چرا.

رها بسه دیگه این چرت و پرت ها چیه میگی.

روی میز عسلی رو نگاه کردم که دیدم سوییچ ماشینم اونجاست، رفتم جلو برداشتمش.


romangram.com | @romangram_com