#سرنوشت_تلخ_پارت_26

-پات پیچ خورده؟

باز دردم یادم اومد، اشکام سرازیر شد سرم و تکون دادم.

زانوم خیلی می سوخت، دستم و گذاشتم روش یه اخ گفتم.

کیارش-زانوت درد میکنه؟

-نمیدونم میسوزه، فکر کنم زخم شده.

کیارش-پاچتو بده بالا ببینم؟

-نه نمیخواد چیزی نیست.

کیارش-بده بالا ببینم.

ای بابا چه گیری داده، خب نمیتونم کل پام رو برات به نمایش بزارم.

کیارش-رها بده بالا.

-از روی اجبار یواش شلوار تنگم و دادم بالا.

اوه اوه،چقدر زخم شده بود.

کیارش یواش دستش و گذاشت روش که یه اخ بلند گفتم.

کیارش-آبا از آسیاب بیفته میبرمت بیمارستان، پاتم شاید در رفته باشه.

سرم و تکون دادم.

کیارش-خب پاشو فکر کنم کسی نیست دیگه.

اومدم پاشم که باز درد بدی پیچید تو پام، دوباره زدم زیر گریه.

داشتم گریه می کردم که کیارش دستشو محکم گذاشت رو دهنم.

با تعجب نگاهش کردم.

اروم سرش و اورد کنار گوشم گفت:

-آروم فکر کنم یکی از پلیس ها اومده این ور.

نفس هاش که خورد به گو‌شم مورمورم شد.



سرم و اروم تکون دادم، صدای پلیسه اومد:

قربان همه رو بردیم اداره آگاهی دیگه کسی اینجا نیست.

درضمن قربان تو این مهمونی مواد مخدر رد و بدل میشده.

ابروهام پرید هوا، یا خدا خب شد جون سالم به در بردیم.

دیگه صدایی از پلیسه در نیومد.

کیارش دستش و از رو دهنم برداشت گفت:

-فکر کنم رفت، تو نمیتونی پاشی؟

-نه پام درد میکنه، اصلا نمیتونم تکونش بدم.

کیارش یکم موشکافانه نگاهم کرد بعد مثل سری قبل بغلم کرد.

سریع گفتم:

-دیوونه بزارتم زمین کمرت درد میگیره.

همینجور که داشت به سمت در می رفت گفت:

کیارش-نکه خیلی چاقی؟

محکم زدم رو سینش:

-مسخره میکنی؟

کیارش-حالت خوبه؟به نظرت حرفی که زدم برای مسخره کردنت بود.

-نمیدونم.

از در زدیم بیرون.

کیارش یکم اطراف رو نگاه کرد، به طرف ماشینش رفت.

-عه پس ماشینم چی؟

کیارش-طبق معمول فردا برات میارم، میگم تو اصلا مهمونی میای ماشین باخودت نیار چون اخرش باید خودم برسونمت.

-چپ چپ نگاهش کردم که فکر کنم ندید.

یواش من و گذاشت رو صندلی، درو بست خودشم سوار شد.


romangram.com | @romangram_com