#سرنوشت_لجباز
#سرنوشت_لجباز_پارت_91


_باش دخترم هرچی تو بخوای

بعده صبحانه وسایلمو برداشتم رفتم بیرون دمه در که دیدم ارسام رسید هوف وای

ارسام پیادع شد اومد سمتم گفت

_کجا

منم گفتم

_به تو چه

ارسام با عصبانیت گفت

_گفتم کجا جواب بده

ازش ترسیدم گفتم

_خونه رزا

ارسام گفت

_سوار شو برسونمت

جای حرفی نذاشت نشستم

شروع کرد به روندن

طلا هم شیطونی میکرد

بعد چند دقیقه بی حرف رسیدیم

پیادع شدم که گفت

_بهم زنگ بزن کارت دارم

گازشو گرفت رفت

پسره بیشعور

زنگ و زدم درو باز کردن رفتم تو که رزا سریع اومد طلا گرفت

رزا با ذوق گفت

_سلام خاله ای کجا بودی جیگرم


romangram.com | @romangraam