#سرنوشت_لجباز
#سرنوشت_لجباز_پارت_85
من با حرص زدم بهش گفتم
_خجالت بکش زن داری شاید منو با اون دختر عملی اشتباه گرفتی
باز گفت
_دختر عملی کیه گودزیلاس
من با چشمای گرد شده گفتم
_یاحسین یعنی چی
جوابمو نداد منو چسبید تقلا کردم دیدم چیزی نمیشه منم خوابیدم خوابه عالی بود
صبح بیدار شدم دیدم نیست
فکرکردم خیال کردم که دیدم
از دره حموم اومد بیرون با حوله
ای بیشعور نمیگه نامحرم اینجاس بیشعور
اخه منم چقدر نامحرمم خخ
سنگینی نگاهم دید زد زیره خنده فقط میخندید
منم با گیجی نگاش میکردم
اخر بلند شدم رفتم جلوش وایسادم طلبکارانه گفتم
_دیگع چی اقا خجالت نکشیدی پیشه من خوابیدی
خندید و و معنی دار گفت
_نه خجالت نمیکشم چون چرا تو یه روزی زنم بودی
من با چشای گرد گفتم
_زنه تو دیگه چی
اون در حالی که موهاشو خشک میکرد گفت
_اره دیکه
من رفتم اون حولرو گرفتم که رو اعصابم بود و بعد گفتم
romangram.com | @romangraam