#سرنوشت_لجباز
#سرنوشت_لجباز_پارت_72

من:چیرو

شقایق:در ماشینو

من:مگه خودت دست نداری

شقایق:حداقل پیش مهمونا حفظ ابروکن اه

میرم در ماشینو براش باز.میکنم و خودمم میشینم پشت فرمون

شقایق پخش رو روشن میکنه و فلش منو در میاره و فلش خودشو میندازه

من:راحت باش

شقایق:چشم راحتم

اهنگای چرتش شروع به خوندن میکنن

از طرغ.دیگه هم هی ماشینای پشت سرمون بوق میزنن و رو اعصابم رژه میرن

بالاخره میرسیم جلو آپارتمان

یه خونه کوچیک ولی شیک تو اپارتمان گرفته بودیم

که شقایق جهیزیشو توش چیده بود

از ماشین پیاده میشم و کمک میکنم شقایق هم با اون لباس گندش پیاده شه

زن ملت میرن ارایشگاه خوشگل میشن

زن ماهم همه جاش عملیه ارایشم که میکنه بدتر میشه

بعد اینکه شقایق و مامانش تو بغل هم زار میزنن

منم با مامان بابا خداحافظی میکنم با بابا سرد دست میدم و مامانو هن بغل میکنم وبوسش میکنم

بالاخره همه میرن و ما هم وارد اپارتمان میشیم

خونمون طبقه همکف بود و نیازی به اسانسور نبود

کلید ومیندازم و در و باز میکنم خودم میرو تو و شقایقم پشت سرم میاد

*سالی*

روی کاناپه نشستم و چشم از گوشی بر نمیدارم

دیروز اگهی چاپ کردیم و شماره خودمو همراه شماره رزا دادیم زیرش چاپ کردن

romangram.com | @romangraam