#سرنوشت_لجباز
#سرنوشت_لجباز_پارت_70
به حرفای مامان پوزخند میزنم ههه مادر من چی میگی اخه شما خودتون منو امشب زنده به گور میکنین
با نفرت به بابا خیره میشم
اخه کدوم پدری با بچش همچین کاری میکنه دوم پدری بچشو مجبور به ازدواج یکی که دوسش نداره میکنه اونم به خاطر منفعت خودش
مامان:د پاشین دیگه
من:کجا؟
مامان:وا همه دارن میرن میرقصن عروس و دوماد نشستن
شقایق بلند میشه و دست منم میگیره و میکشه منم عین چسب خودمو به صندلی میچسبونم
شقایق:ععع پاشو دیگه
من:اگه خیلی دوس داری برو خودت برقص
مامان شقایق:وا این چه طرز حرف زدن با زنته
من:اووه معذرت
مامان بهم چشم غره میره
مامان:پسرم پاشو الهی من فدات شم
حوصله جر و بحث کردن ندارم حداقل پاشم برم برقصم
دست شقایق و با حرص میگیرم و به طرف پیست میریم خدارو شکر رقصم خوبه
فک کنم یکی از اهنگای این پسرس اوممم اسمش چی بود اها سامی بیگی
شقایق مثل همیشه با هزار ناز و عه خودشو تکون بده ولی بی انصافی نکنم قشنگ میرقصه دلبری میکنه
منم شروع به رقصین میکنم
اه خسته شدم باو از شقایق رو برمیگرونم و میخوام برم بشینم که متین جلومو میگره
متین:کجا شادوماد پس دانس چی
من:متین میرنم اسفالت میشیا
متین:خاک
من:تو سرت
همه میرن کنار و داد میزنن دانس دانس
romangram.com | @romangraam