#سرنوشت_لجباز
#سرنوشت_لجباز_پارت_69


من:شقااااایق

با صدای دادم همه میپرن بالا

شقایق اشک تو چشماش جمع میشه و شنلش رو میکشه جلو

فیلمبردار:اقا چه خبرتونه فیلم خراب شد

من:حوصله تو یکیرو اصلا ندارم

با این حرفم فیلمبردار هم خفه میشه

دست شقایق رو با حرص میگیرم و به طرف ماشین که بیشتر شبیه باغچه گل بود حرکت کردیم

شقایق:هییی ارم روانی دستم شکیست

در ماشینو باز میکنم و هلش میدم تو

خودمم سوار میشم و به طرف تالار راه میفتم

فیلبرداره هم میمونه اونجا به جهنم انگار خیلی راضیم عکس و فیلم واسه یادگاری نگه دارم

ارسام چته چرا به این دختره ظلم میکنی

چرا نداره که چون ازش بدممم میاد اون میتونست مخالفت کنه و همه چی تموم شه ولی نکرد

شقایق:ارسام؟

من:چیه؟

شقایق:درسته این ازدواج واسه تو اجباره ولی واسه من نه

من:اره واسه تو اجبار نیس چون از خداته منو زجر بدی

شقایق:چی میگی تو

من:فقط ساکت باش همین

وارد تالار میشیم از یه طرف اسفند دود میکنن و از طرف دیگه جیغ میکشنن و دست میزنن

با شقایق میریم و تو جایگاه عروس و دوماد میشینیم

مامان منو خانوم فرزادی (مادر شقایق)به طرفمون میان

مامان:الهی خوشبخت شین ایشالله به پای هم پیر شین


romangram.com | @romangraam