#سرنوشت_لجباز
#سرنوشت_لجباز_پارت_60
متین:من بهت گفتم بهت گفتم که نباید اون دخترو ول کنی
من:بسه بس
به طرف سالن میرم که شقایق به طرف و میاد مثلا نگرانم شده
شقایق:عشقمم چت شده
من:یبار دیگه بع من عشقم بگی چنان سیلی میزنم که خون از دهنت بریزه بیرون
مات و مبهوت نگاهم میکنه و منم به طرف میز میرم و منی که از مشروب متنفر بودم دیگه تو مشروب خوری رکورد زدم
پوف بالاخره مهمونا گورشونو گم کردن و رفتن
شقایق:بابا شما برین من میخوام امشب پیش نامزدم بمونم
من:برو خونتون شقایق،چه لوزومی داره بمونی اینجا فردا همدیگه رو میبینیم باز
صورتش سرخ میشه و میره تا حاضر شه
مامان کنار گوشم با حرص میگه:خجالت بکش
خودمو به نشنیدن میزنم
بالاخره ایناهم گورشونو گم میکنن
هیچ حرفی به بابا مامان نمیزنم و به طرف اتاقم میرم از بس مشروب خوردم سرم داره میترکه
روی تختم دراز میکشم
این سرنوشت چی میخواد از جون من چه نقشه هایی واسم داره
هر نقشه ای که داشته باشه میدونم که پایان خوشی نداره
هه دنیا باهام لجه سرنوشت باهام لجه بابا باهام لجه دیگه بریدم
*سالی*
بابایی پاشو ببین کی رو اوردم پیشت نوه خوشگلت
بابایی دخترتوببخش
بغضم میترکه و باز اشکام جاری میشن و تو این یکسال اشکام شدن یار همیشگی من
بابا همش تقصیر من بود به خاطر من بود که ارسام فرار کرد و تو موندی و شرکت
به خاطر اینکه من دیگه پاک نبودم غصه خوردی و دق کردی
romangram.com | @romangraam