#سرنوشت_لجباز
#سرنوشت_لجباز_پارت_58
کمی درد دارم چشامودمیبندم و خوابم میبره
با صدای دخترم بیدار شدم
دیدم رزا داره ارومش میکنه ولی نمیشه
من.بدش من گرسنشه
رزا.چه بچه نق نقویی داری اه
من.رزا بچس ها مثل تو که گاو نیست صدای تو بدتر از گریه بچس
خودمم خندیدم
با حرص میخواست بیاد طرفم که به بچه اشاره کردم پاشو زد زمین رفت به طرفه در از دسته این
وقتی شیرش دادم دیدم انگار نمیخواد به خوابه زل زد بهم
من.جانم مامانی قربونت برم دختره مامان جیگرم فدات بشم من
دیدم داره میخنده
من.قربونه خندهات
از ته دلم بعده یکسال خندیدم بزای بچه ای که با بی رحمی میخواستم بکشمش اخه من چطوری دلم میومد
دیدم پرستار اومد تو با رزا
پرستار.به به مامان دختر باهم خلوت کردن
من.بله دیگه
پرستار.مبارک باشه خب اسمه این دختر خوشگله ما چیه
من بی هوا گفتم
من.طلا
پرستار.به به چه اسمه قشنگی مثل خودش
من.اره طلای خوشگله مامانشه
رزا.وای چرا بامن مشورت نکردی
من.خودمم الان بی هوا گفتم.
رزا.حالا بدش به من این ورجک خاله
romangram.com | @romangraam