#سرنوشت_لجباز
#سرنوشت_لجباز_پارت_50

من.باشه بابا قهرنکن عزیز

اون روزم گذشت مثل روزای دیگه الان یک ماه از اون روز میگذره من پژمرده تر میشم از درون ولی به ظاهر هیچیم نیست از اون روز دوروز بعدش فهمیدم ارسام و متین برگشتن ایران من بدترشدم

از اون روز به بعد رزا تنهام نمیذاشت همش پیشم بود خیلی دوسش دارم مثل خواهره نداشتم

چندروزه همش حال تهوع دارم سرگیجه دارم رزا میگه بریم دکتر من نمیخوام برم چون میترسم اونی باشه که وای

بابام هم تازه امروز برگشت قضیه ارسامو فهمید که زود رفته ناراحت شد ولی هیچی نگفت چندروزه دلشوره دارم حس میکنم یه اتفاق. بد میخواد بیوفته الان دیگه اسی شدم از سردردو تهوع

دیگه بلندشدم یه لباسه سرسری پوشیدم رفتم به کیلینیک ازمایش دادم منتظرم نشستم که چنددقیقه بعد صدای پرسنله بلندشد اسممو صدا میکرد رفتم دمه میزش برگرو داد بهم

پرستار.مبارکتون باشه مامان شدین

من همینجوری موندم خشکم زد وای نه من حاملم یه بچه که از خونه منو ارسامه بچه ای که سره یه لجبازی اومده تو وجودم داره رشت میکنه صدای پرستاره

پرستار.خانم کجایین حالتون خوبه بیایین این ابو بخورین

ابو از دستش گرفتم خوردم

من.ممنون

رفتم به طرف بیرون نشستم تو ماشین بغضم ترکید زدم زیرگریه زجه میزدم

من.خدا اخه چرا من خدا میدونم خودم کردم ولی تو چرا خود کرده رو تدبیر نیست که به خودم لعنت

ماشینو روشن کردم با دستای لرزون به طرفه خونه روندم ریموتو زدم ماشینو پارک کردم پاتند کردم رفتم تو که همه خدمه ها با تعجب و ترس نگام می کردم رفتم تو اتاقم درو بستم به درد نشستم رو زمین تکیه دادم به دیوار هق زدم

همش به برگه هه نگا میکردم گریه میکردم

اخه این چه سرنوشتیه خدا من دارم چرا باید اینجوری میشد

نمیدونم چندساعته گریه میکنم روزه یا شب فقط میدونم که از ضعف و گریه زیادی خوابم برد

*دانای کل*

بابای سالی اومد خونه از خدمه ها پرسید سالی اومده یا نه که یکی از خدمه ها گفت

خدمه.اره اقا اومدن با گریه و بدو بدو رفت تو اتاقشون

جیستون ترسید به طرفه اتاقه تک دخترش یادگار همسرش عشقش رفت ببینه چیشده

درو باز کرد دید سالی رو زمین خوابیده یه برگه هم زیرشه

برداشت دید همون جوری موند یکدفعه جلو چشاش سیاهی رفت

ایرانم که ارسام هنوز که هنوز سرگردونه چرا من اینکارو کردم من که عادت داشتم هرچقدر بخورم مست نمیشم پس چرا همش فکرش پیشه سالی بود که حالش خوبه عذاب وجدان ولش نمیکرد

romangram.com | @romangraam