#سرنوشت_لجباز
#سرنوشت_لجباز_پارت_49
الهی بمیرم و این حالشو نبینم همش از پنجره ماشین زل میزنه به بیرون و چیزی نمیگه تازه بعد مرگ مامانش خودشو جمع و جور کرده بود و بازم ضربه روحی خورد
ارسام حق نداشت سرش این بلارو بیاره حق ندااشت
پسره ی بی همه چیز قربونت برم سالی
رسیدیم دستشو گرفتم بردمش تو صدا کردم یه ویلچر بیارن بردپش تو اتاق که بعده معاینه دکتر صدام کرد
دکتر.شما کیش میشین
من.دوستش خانم دکتر چیشده
دکتر.شوهرکرده
من نمیتونستم بگم نه چون میگم شکایت کنیم اینا پس گفتم
من.اره
دکتر.انگار ایشون مورده رابطه وحشیانه و خشن داشتن باید مراقبش باشین با این رابطه ای که برقرار شده تا چندروز باید استراحت کنه و لطفا به شوهرشون تزکر بدین
من.چشم خانم دکتر
دکتر.بزا سرمش تموم شد ببرش داروهاشو هم به موقع بخوره
من.باش میتونم ببینمش
دکتر.بله بفرمایید
دکتر رفت من تو دلم داشتم ابو اجداده ارسامو فوش میدادم
رفتم تو اتاق کناره تختش یه صندلی بود نشستم روش سالی لطفا قوی باش
*سالی*
چشامو باز کردم موقعیتمو تشخیص ندادم یکذره گذشت فهمیدم بیمارستانم همه چی یادم اومد مهمونی رقص مشروب ارسام اتاق صبح وای وای قطره های اشک همینجوری میومد پایین تازه میفهمم چه کاری کردم خودمو بدبخت کردم جوابه بابارو چی بدم وای دیدم دستم تکون خورد برگشتم دیدم رزا رو دستم خوابیده الهی
دیدم بلندشد چشای بازه منو دید سریع لبخند زد فهمیدم مصنوعیه
رزا.وای بیدارشدی قربوتن بشم فدات بشم چیشده
من.نپس هنوز خوابم سوالاتم کم کم بپرس همرو یکجا جواب بدم خوبم
باید خودمو قوی نشون بدم کسی از غمه تو دلم نفهمه
رزا.یعنی تو مریضی هم ول کن نیستی روشو کرد اونور مثلا قهره
romangram.com | @romangraam