#سرنوشت_لجباز
#سرنوشت_لجباز_پارت_46
اهنگ شروع شد خودشو میون بازوهام با عشوه تکون میداد دستمو بردم بالا چرخید و خودشو انداخت رو دستم بلندش کردم عقب جلو میرفت و خودشو با ریتم اهنگ تکون میداد و منم وادار به حرکت میکرد عجب مهارتی داشت
بدنم خیس عرق شده بود
اهنگ تموم شد ازش جدا شدم و به طرف تراس رفتم
دستامو به میله های تراس تکیه دادم و کراواتمو شل کردم و چند بار نفس عمیق کشیدم
لعنتی این دختر داره با من چیکا میکنه هدفش چیه من نباید جلوش تسلیم شم و ضعفمو نشون بدم ولی سخته خیلی سخت
رفتم تو یه خدمه رو دیدم که یه سینی مشروب داشت میبرد من رفتم یه دونه برداشتم یه سر دادمش بالا
چندتا دیگه هم خوردم
دیگه نمیتونستم روپام وایسم ولو شدم رو مبل فهمیدم همه دارن میرن فقط فهمیدم یکی منو بلندکرد برد
*سالی*
پسره بیشعور گذاشت رفت منم رفتم طرفه رزا که داره با ویولت فک میزنه
اه من چقدر از این دختر بدم میاد
جلف سبک بی مزه با اون صورته پروتزیش
رفتمطرفشون سرگرم حرف زدن با اونا شدم به مجبور
دیدم ارسامو که داره پشته سره هم مشروب میخوره
این برای من عالی بود امشب نقشم عملی میشه ولی نمیدونم اینده برام چی رقم زده
از قبل همه خدمه هارو مرخص کردم
همه داشتن دیگه میرفتن منم لباسامو برداشتم رفتم به طرف ارسام که از فرطه زیاد خوردن حال نداشت بلندش کردم با کمکمتین گذاشتیمش تو ماشینم حرکت کردم
ریموتو زدم پیاده شدم
با سختی بردمش تو وای چطوری از این پله ها ببرمش بالا با سختی این نره غولو بردم بالا به سمته اتاقم رفتم گذاشتمش رو تخت پالتومو دراوردم داشتم صورتمو پاک میکردم صدای ارسام اومد چیشده منم رفتم کنارش نشستم که نگاش افتاد به بدنم وصورتمیکدفعه افتاد روم بهسمته لبام حمله کرد
من اونشب از دنیای دخترونم بیرون اومدم سره یه لجبازیکه زندگیمو تباه کرد
صبح بلندشدم دیدم بغلم ارسامه
از فرطه درده زیرشکمم گریم گرفت یه جیغ کشیدم که ارسام حراسون بیدار شد با چشای مثل نلبکی شده بود نگام میکرد
اخر سکوتو شکست
ارسام.وای من چیکار کردم ها
romangram.com | @romangraam