#سرنوشت_لجباز
#سرنوشت_لجباز_پارت_4
متین.مثلادارم برای تو میگم بی لیاقت
من.نمیخوام تو ساکت باشی بهتره
متین. من نمیتونم ساکت باشم بفهم درک کن
من. درک ندارم ولی خفه شو
متین.باشه سگ
من.سگ
متین.اره دیگه سگ مثل همیشه پاچه میگیری
به حالت الکی قهر کرد خودشو ناراحت نشون داد
من زدم زیرخنده
متین مثل بچه ها پرید بلا گفت : دیدی خندید
با شوخی های و وراجی متین اقا رسیدیم امریکا
با تنه خسته پیاده شدیم رفتیم سوار یه تاکسی به یمت یه هتل تا ببینیم فردا بریم شرکت اقای جیستون( یکی از شرکایی هستش که اینابرای این اومدن امریکا)
*سالی*
رزا از بس مثل این بچه های خل دیوونه بازی کرد که روی کاناپه خوابش برد.
دلم بدجور گرفته بود هوای بابامو کرده بودم حدود دوهفته بود که ندیده بودمش.
از روی کاناپه بلند شدم و رفتم سمت پنجره بزرگ سالن پرده رو کنار کشیدم سرمو بردم و بیرون و اسمون و نگا کردم انگار دلش بدجور گرفته بود اخه امروز خیلی ابری بود.
از بچگی عاشق بارون و هوای ابریش بودم.یه فکری به سرم زد پنجره رو بستم وبه سمت اتاقم حرکت کردم کمد اول رفتم سراغ میز ارایشم و خیلی ملایم ارایش کردم اخه از ارایش کردن زیاد خوشم نمیومد خب یعنی چی من که خودم خوشگلم پس چه نیازی به ارایش کردنه؟والا خلاصه کمی ارایش کردم و موهای سیاه بلندمو که فوق العاده لخت بود و تا گودی کمرم میرسید دم اسبی بستم.
سراغ کمد لباسام رفتم و بارانی سیاه رنگمو که تازه خریده بودم پوشیدم و شلوارمم مناسب بود هوا هم که زیاد سرد نبود شال و کلاه بردارم.
از اتاقم اومدم بیرون یه نگاهی به رزا انداختم انگار همون دختر خلی نبود که یه ساعت پیش دیوونم کرده بود عین نی نی کوچولوها خوابیده بود.
کفشامو پوشیدمو از در زدم بیرون تصمیم گرفته بودم ماشینمو بر ندارمو با پای پیاده تا شرکتمون برم
همینجور داشتم قدم میزدم که بارون اروم اروم شروع به باریدن کرد.
قطره ها یکی یکی به صورتم میخوردن و پوستمو نم میکردن من هیچ وقت زیر بارون چتر نمیگرفتم اخه از خیس شدن خوشم می اومد
دیگه داشتم به شرکتمون نزدیک میشدم و شدت بارونم بیشتر و بیشتر میشد.مثل موش اب کشیده شده بودم
شرکتمون اون ور خیابون بود نگاهی به خیابون انداختم ماشینی نبود خواستم عبور کنم که صدای بوق ماشینی رو شنیدم اصلا نفهمیدم این ماشین از کجا در اومد شک زده وسط خیابون وایساده بودم که دیدم یه پسر گنده جلو روم وایساده و به زبون فارسی غر میزنه و از اونجا فهمیدم که اهل ایرانه.
romangram.com | @romangraam