#سرنوشت_لجباز
#سرنوشت_لجباز_پارت_20

من:تو دیوونه شدی

متین:برو بشین و قشنگ فکر کن چاره دیگه نداری یا این کارو میکنی یا هم که با شقایق خانم گل ازدواج میکنی

پاشدم و با یه فکر درگیر راهی اتاقم شدم تنم و به تخت کوبیدم و چشامو بستم بد هم نمیگه هاااا در حال حاظر بهترین کار اینه که گفته متینو انجام بدم ولی نه منو این کارا با هزار تا فکر و خیال خوابم برد و دیگه هیچی نفهمیدم.

*سالی*

نمیدونم چندروزه اصلا حالم خوب نیست انگار یه چیزی گم کردم نمیدونم این حس لعنتی چیه که منو اینجوری کرده کلافه شدم از خودم

امروز میخوام برم اون ارسام ببینم یکذره باحاش راه بیام تا نقشم خوب پیش بره نمیدونم این کارم درسته یا نه من از بچگی اینجا بزرگ شدم ولی مثل دخترای اینجا نیستم با وجود مادرم که ایرانی بود من فارسی رو قشنگ مسلط هستم عقایدم مثل ایرانیه

ملی هنوز باخودم کنارنیومدم که اینکارو بکنم هنوز باخودم راه نیومدم ولی باید من اینکارو بکنم من کسیم که حرفمو که میزنم باید تا اخرش برم هرچی شد ارسامو یه کاری میکنم در روز صدبار التماسم کنه مثل سگ

رفتم تو اشپزخونه دیدم هیچ کدوم از خدمتکارا نیستن

پس خودم دست به کارشدم یه قهوه درست کردم بردم بالا گذاشتم رومیزه سفیدم

رفتم سره کمدم یه جوراب شلواری مشکی کلفت دراوردم با یه تونیک سفید تا روی رونم که اسیناش حلقه ای بود ساده وشیک

پوشیدم موهای بلندم که تا زیرباسنم میرسیدو با سختی بالا بستم اگر به خودم بود موهامو کوتاه میکردم خیلی بلندشده

ولی بابام نمیزاره میگه من موهاتو نمیزارم بزنی

منم به خاطره پدرم نمیزنم

خودمم یکذره ته ته دلم به این که کوتاه کنم راضی نیستم

قهومو برداشتم همون سرپایی خوردم تلخیش مثله زقون بود ولی من از این تلخی لذت میبردم

کفشای تخته سفیدمو با کیفه ستشو برداشتم با گوشی بزن بریم به سوی نقشه

وجدان. شفات میده اخه دیوونه ای

من.باز تو پیدات شد

وجدان.اره مگه چیه دلم برات تنگ شده بود

من.دلت بیجاکرد که تنگ شد گشادش کن حاله یه دم اومدنه تورو ندارم

وجدان.لیاقت که نداری بدشم من هروقت دلم بخواد میام بای

من.به درک دیگه برنگردی

سوارماشینه فراری مشکیم شدم

یه گاز دادم یه اهنگ از سلنا گومز هم گذاشتم تا شرکت حال کردم

romangram.com | @romangraam