#سرنوشت_لجباز
#سرنوشت_لجباز_پارت_19
من:من از جنس مخالفم بدم میاد میفهمی یا حالیت کنم
متین:بله دیشب تو مهمونی مشاهده کردم
من:منظورت چیه؟
متین:کوچه علی چپ بن بست
من:بنال ببینم چی میخوای بگی
متین:عمه ی من بود که دیشب چسبیده بود به اون دختره و دانس میکرد؟
من:هااا؟
متین:یعنی تو هیچی یادت نمیاد؟
خب حقم داری دیشب اینقد مثل این ندید بدیدا شراب خوردی که محال میدونم چیزی از دیشب تو ذهنت بمونه
من:متین رو اعصاب من پیاده روی نکن من هیچی یادم نیس بنال ببینم چیکار کردم
متین:هیچی یدفعه رفتی دست این دختره اسمش چی بود اها سالی رو گرفتیو و بری وسط سالن و باهاش دانس کردی همین بعدم به من میگه من از جنس مخالف متنفرم
تو شک بودم من چرا همچین غلطی کردم خاک تو سرم یعنی من رفتم با اون دختره غرغرو دانس کردم
متین:چیه چرا ماتت برده
من:متین صداتو ببر که همه حرصمو سر تو خالی میکنماااا
متین:یا حضرت فیل خب به من چه من که گفتم کم از اون زهرماری بخور خب حرفمو گوش نمیدی اینجوری میشه
من:پس تو چیکار میکردی ها جلومو میگرفتی خب
متین:بابام دارم میگم یدفعه رفتی طرف دختره انگار برق گرفتت
من:باشه
متین:یافتمممممم
من:درد و یافتم کوفت و یافتم چیرو یافتی؟؟؟
متین:راه حل مشکل توی گوسفندو
من:خب
متین:ببین حالا که تو چاره ای جز زن گرفتن نداری پس یه دختر پیدا میکنیم و بهش پول میدیم تا قبول کنه باهات به صورت فرمالیته ازدواج کنه بعد که بابات شرکتو به نام تو زد دختره میره پی کارش
romangram.com | @romangraam