#سرنوشت_لجباز
#سرنوشت_لجباز_پارت_2
رسیدم بهش ...
*سالی*
یهوووو پرید بغلم باهم افتادیم زمین
من.بیشعور بلندشو انگارخیلی سبکه رو من خوابیده اصلا این چه وضعه بغل کردنه اه اه لباسام کسی
تا اومدم ادامه بدم وسط حرفم
رزا.سالی خوبی یه نفس بگیر باز ودم
من زدمو پسه کلشو گفتم ببند احمق به من داره یادمیده چیکاکنم چینکنم
درحالی که داشت سرشو میملید میگفت : انشاالاه خودم بیام کفنتو بشورم با اون دستای هرزت بیشعور اخ سرم
دیدم اگر میخواد ادامه بده تا صبح باید اینجا وایسم برای همین دستشو کشیدم با خودم کشیدمش اونم همش ور ور میکرد
رزا.بیشعور چرا منو میکشی دستمو ول کن کنده شد نیاز دارم به دستام ول کن
دید حریفم نمیشه خفه شد تا ماشینش پرتش کردم طرف راننده
اونم غرغر کنان نشست
رسیدم خونه میگن هیچجا مثل خونه خودت نمیشه همینه
وجدان .اخه تو خیلی خونه کسی بودی برای این خونه خودت بهتره خنگ تو هواپیما بودی
من.حالا هرچی فعلا این مثال بهش خورد
وجدان .اره به زور
من.تو چرا همش حرف میزنی برو پیشه بچه هات
وجدان.تو به من کارنداشته باش بچه هام خوابن منم برم بخوابم بای
من.بااااای دیگه برنگردی
لباسامو عوض کردم افتادم تو تخت
با صدای زنگ خونه انگار یکی دستسو گذاشته روش ول کنم نبود با همون تاپ شلوار رفتم درو واکردم دیدم رزا هستش
چشمتون روز بدنبینه صدتا کتک خورد بدبخت.
یه فس که زدمش ولش کردم که افتاد دنبالم من بدو اون بدو
رزا.بگو غلط کردم
romangram.com | @romangraam