#سرنوشت_لجباز
#سرنوشت_لجباز_پارت_17
متین:قضیه شقایق چی شد؟
من:اسم اون دختره از خود راضی رو جلوی من نیار که حالم بهم میخوره
متین:پس میخوای چیکار کنی مادرت که خیلی اصرار داره با اون دختره ازدواج کنی
من:من اگه بمیرمم با اون ازدواج نمیکنم بابا دختره سر تا پاش عملیه
تو رو خدا یه جاشو نشونم بده که مصنوعی نیس دختره هر چی پول داشته ریخته تو جیب دکترا که اینو شبیه ادم کنن ولی بالکس شبیه مارمولک شده
متین فقط داشت به حرص خوردن من میخندید ملت هم رفیق دارن ما هم رفیق داریم
متین:وای خدا دل درد گرفتم بسه بابا اونقدر راهم زشت نیستا
من:حالا قیافش به کنار اخلاقش چی این طرز صحبت کردنشه
صدامو زنونه کردمو ادای شقایق رو در اورم
لبامو اوردم جلوتر اخه لبای شقایق پروتز بود سلام نانا خوبی عشقم دلم واست تنگولیده بود
متین:وای ارسام بسه روده بر شدم از خنده کم ادای این دختررو در بیار وای لباشو نگااا
من:خو مگه لباش اینجوری نیس والا اخه یکی نیس بهش بگه دختره لوس من کی عشق تو شدم که به من میگی عشقم اخه مگه من به تو رو دادم که دلت واسه من تنگولیده
متین:ارسام
من:ها؟
متین:ها نه و بله
من:بله؟
متین:باید یه کاری بکنیمااا وگرنه این دختررو بهت اویزون میکنن از من گفتن
من:نمیدونم چه گوهی بخورم
متین:وا چرا پاشو بریم توالت من نشون بدم چه گوهی بخور
من:متین جدی جدی من چیکار کنم مامان بابام خیلی اصرار میکنن اگه قبول نکنم زن بگیرم بابا شرکتو ازم میگیره
متین:مگه مامان بابات فقط بهت میگن با شقایق ازدواج کن؟
من:میگن فقط ازدواج کن البته دوس دارن با شقایق ازدواج کنم چون پدرش دوست صمیمی پاپی منه ولی کور خوندن
متین:پس حداقل خودت یکیرو پیدا کن که مجبور نشی با شقایق ازدواج کنی
romangram.com | @romangraam