#سرنوشت_لجباز
#سرنوشت_لجباز_پارت_14

من:هوووی بسه بابا چه خبرته انگار از قحطی فرار کرده

اوه اوه داره بد نگام میکنه خو مگه بد میگم به خاطر خودش میگم الان جلوی همه از شدت مستی غش کنه بیفته اینجا خوبه ؟والا

بهم نزدیک شد و یدغعه دستمو گرفتم کمی ترسیدم ولی سعی کردم خونسر باشم

زبون باز کرد و گفت نترس دارم میبرمت وسط دانس کنیم من:نه

ارسام:نظرتو نپرسیدم

به زور منو دنبال خودش کشید و محکم توی اغوشش اسیرم کرد

اب دهنمو به زور قورت دادم قلبم خودشو به سینم میکوبید

تقلا میکردم ولی نمیتونستم از بین اون بازوهای قدرتمند ازاد شم وقتی دیدم چاره ای ندارم باهاش همراهی کردم با دستاش کمرمو فشار میداد حتی از هیجان نمیتونستم تشخیص بدم اهنگ چیه

از بس مشروب خورده بود بوی دهنش خفم میکرد سرشو به گوشم نزدیک کرد نفسای گرمش به گردنم میخورد و مور مور میشدم

کنار گوشم گفت با من بازی نکن ووروجک

اهنگ تموم شد اینقدر وول خوردم که بالاخره ولم کرد انگار زبونمو موش خورده بود نمیتونستم چیزی بگم کمی بهم زل زدیم و بعد چشمکی بهم زد و رفت اونور سالن.

وای وای این خل بود یا من

ای بابا پسره عوضی

با اعصبانیت رفتم پیشه رزا که خوش خرم بهم میخندید

منم چنان با دستم زدم تو کمرش بچم راست شد خنده یادش رفت

برگشت به من با صورت قرمز گفت

رزا.فقط دعا کن دستم بهت نرسه چون خونت حلالته

منم پابه فرار گذاشتم دیدم ارسام با متینه چندتا پسر وایسادن منم فرصته خوب دیدم رفتم پریدم رسطشون دیدم‌ همه موندم

صدای رزا میومد که میگفت با اعصبانیت

رزا.بیا بیرون سالی بیا بیرون گوربگوری کمرم نصف شد

منم با خنده گفتم

من.حرص نخور گله من زشت میشی شوهر گیرت نمیاد ور دله من میمونی و حقته که زدمت تا تو باشی به من نخندی

رزا.باشه بعداا حالتو میگیرم چون من رزام

من.باش

romangram.com | @romangraam