#سرنوشت_لجباز
#سرنوشت_لجباز_پارت_13
ارسام:مگه کاری کردم که خجالت بکشم
من:رو نیس که سنگ پای قزوینه برو واسه خودتت اسفند دود کن چشم نخور
من:خوب شد گفتیاااا همین که رسیدم خونه یه اسفند دود میکنم که چشات کور شن
من:الاغ
ارسام:بله؟!
من:همین که شنیدی
ارسام:نوچ نوچ دلم واسه پدرتون میسوزه کاش اون روز با ماشین قشنگ رو اسفالت لهت کرده بودم که پدرت از شرت خلاص میشد دیگه داشتم جوش میاوردم باید خودمو خالی میکردم وگرنه میترکیدم بهش نزدیک شدم و خودمو به سمتش پرت کردم الکی مثلا پام به پایه میز گیر کرد
شرابی که دستم بود قشنگ ریخت روی کت شلوار خوشگل ارسام خان
کت شلوارشونم امشب شراب نوش جان کرد خب به من چه حرصم نمیداد
یه خنده شیطانی کردمو گفتم واااای ببخشید تو رو خدا اصلا نفهمیدم چی شد که پام گیر کرد به پایه میز
یه دستمال کاغذی از روی میز برداشتم خواستم کتشو تمیز کنم که دستمو گرفت نگاش کردم که دیدم اوه اوه صورتش سرخ شده
وای خداجونم چیز خوردم غلط کردم الان میزنه جلوی همه ناکامم میکنه ها
ارسام:اشکال نداره خانوم الان میرم تمیزش میکنم اتفاقه دیگه خودتونو ناراحت نکنین
دستمو که ول کرد یه نفس عمیق کشیدم از صداش معلوم بود که هاپو شده خودشو به زور کنترل کردااا خوب کردم
برگشتم دیدم که دوست ارسام بهم زل زده و با تعجب نگام میکنه یه چشم غره حسابی بهش رفتم و برگشتم پیش رزا که از خنده کم مونده بود زمینو گاز بگیره
داشتم با رزا غش غش میخندیدم که دیدم بله اقا کت شلوارشو تمیز کرد و اومد
رزا:سالی طرف بدجور قاطی کرده ها قیافشو نگا وای خدا مردم از خنده
من:رزااا کوفت بسه تابلو بازی درنیار
داشتم زیر چشمی نگاش میکردم هی مشروب میخورد انگاری دیوونه شده پسره خل
بزا برم جلوشو بگیرم اینجور که این داره مشروب میخوره الا وسط مهمونی از حال میره به طرفش حرکت کردم داشت خیره نگام میکرد
ارسام:چیزی میخواین بگین؟
من:نه
بازم به کارش ادامه داد هی پشت سرم هم میخورد
romangram.com | @romangraam