#سرنوشت_لجباز
#سرنوشت_لجباز_پارت_10

خب بریم بسه زیادی فکر کردم

رفتم پایین دیدم نصفه مهمونا اومدن

منم با غرور اقتدار رفتم پایین سره همه چرخید به من

اینجور نگاهارو دوستدارم اعتماد بفسم پیشتر میشه به میگه که من بهترینم

با لبخند رفتم پیشه بابام

من.سلام به اقااای خوشتیپ شماره بدم

بابا.تو که از من خوبتر شدی گله من مثل یه الماس میدرخشی چیمیشد مادرت بود میدیدت

دیدم بابا داره میره تو لاکه خودش

من باخنده گفتم

من.من که همیشه میدرخشم چیزه تکراری هستش

بابا.پدرسوخته حرفای من تکراریه باش دیگه نمیگم

من چشامو مثل گربه شرک کردم گفتم

من

بابایی جونممم ببخشید منظوری نداشتم

پامو زدم زمین که بابا گفت

بابا.باشه خودتو ناقص نکن میبخشمت

من.من برم ببینم این رزا گور به گوری کجاس

بابا.باشه

بابا سنش بالا هست ولی شیطونه فکر نکنید بابام ۶۰سالشه ها نه ۵۰. سالشه خیلی جوونه بهش نمیخوره

رزارو پیدا کردم دیدم

مثل همیشه داره خودشو تکون میده اون وسط رفتم دستشو کشیدم

رزا.تو چقدر علاقه به کشیدنه دسته من داری شاید دستمو دوست داری جلب میخوای بکنمش بدم بهت برم یدونه بخرم رسیدیم به میز

من.نه من اون دسته به درد نخورتو نمیخوام تو فکر میکنی من امشب اینکارو بکنم

رزا.من نمیدونم تو داری حماقته محض میکنی حالا یه بار یه بار دست از این لحبازیت بردار حالا یه غلطی کرده تو ول کن

romangram.com | @romangraam