#سرآغاز_یک_احساس
#سرآغاز_یک_احساس_پارت_40

سرمو انداختم پایین و مظلوم با ناخن هام بازی کردم

پ بگووو اقا چ مرگشونه غیرتی شدن مثلا...هه از اون سری ک باهام رفتیم بیرونو گفتم اخلاق دوس پسر نازی رو دوس دارم چون بد غیرتیه اینم همش گیر الکی میده اسمشو میزاره غیرت ...حقته پری خانوم..خود کریده را تدبیر نیس پ...میخواسی اون دهن بی صاحابتو الکی وااا نکنی

خواستم پیاده بشم برم بخوابم بدجووور خوابم میاومد ولی تا اومدم از ماشین پیاده بشم دستمو گرف و گف: مامانت اینا هنو از سفر نیاومدن؟؟

خیلی سرد گفتم: ن خیرر

_کی برمیگردن؟!

_چطور؟!چیکار داری؟!

_ میخوام خبر مرگم زود تر بیام خاستگاری ک خیالم راحت بشه ک مال خودمی

نیشم گشاد شد و گفتم: فک کنم اخر این هفته برگردن

_ب محض اینکه برگشتن ب مامانم میگم تماس بگیره پس اماده باش

_من خیلی وقته ک آماده ام

_ خودتم میدونی ک مشکل داشتم وگر ن

دستمو اوردم بالا و گفتم خیلی و خوب باشه بیخیال مهم نیست

دوباره خواستم پیاده بشم ک صداش متوقفم کرد

_ایجور ک مشخصه امشب خاله ات هم نیاومده درسه؟؟

_اره نگران شوهرش بود گفتم ی امشبو بره پیشش

_تنها نمیترسی

راسیتش میخواستم همین الان برم بگم آژانس بیاد برم پیش طناز یا هستی چون نمیخواستم شب تنها باشم تو خونه

_پری کجایی؟؟

_ هااا... هیچی هیچی مهم نیس...اگه ترسیدمم ی کاریش میکنم تو نگران نباش

_نگرانم ..اینجورری ک نمیشه

پوووفی کشیدو برگشت سمت رخ ب رخم شد دستمو گرف تو دستش و گف: من تا صب همینجا پشت در میمونم ک خانوم خوشگلم نترسه..خوبه؟؟؟

وااای با این حرفش انگار کیلو کیلو قند تو دلم اب کرد

_جدی میمونی

_اره عزیزم چی از تو مهمتر؟؟؟


romangram.com | @romangraam