#سرآغاز_یک_احساس
#سرآغاز_یک_احساس_پارت_22

سوویچ رو ب طرفش پرت کردم ک رو هوا گرفت و ب سمت در راننده رفت سوار شد ما هنو نشسته بودیم ک اشکان گف : عع بچه ها این دخیا

باربد سرشو اورد بالا و بهشون ی نگا کرد و بعد گف : بیخیالشون سوار شید بریم

دخترا وقتی چشاشون ب ما افتاد ی لحظه هنگ کردن دلیلشو میدونستم لابد با دیدن ماشین از رفتارشون پشیمون شدن ک چنین لقمه هایی رو از دس دادن... هه

نگاه بی تفاوتی بهشون کردم و سوار شدم

شایان : اووخی بدبختا ب غلط کردن افتادن الان میان میگن ما کنیز شماییم ببخشید فقط مارو ی دور با این عروسکتون بچرخونید بعد ماهم میگیم بیااا و انگشت شستشو ب نشونه ی بیلاخ اورد بالا هممون مرده بودیم از خنده

_ اشکان: بچه ها الان یا سوار اون پراید ابیه میشن یا اگه خیلی دیگه با کلاس باشن سوار اون 206 سفیده

_ باربد با خنده گف: از دس شما .. ب خدا دیونه بودن اینا ی شبه روتون اثر گذاشته

_شایان : بچه ها من اشتباه میبینم یا اینا واقعا دارن سوار اون اپتیما میشن ؟؟

( اشکان )

هرسه تامون رو ب شایان برگشتیمو با صدای بلند سرشار از تعجب گفتیم : چی؟؟؟

شایان : اوناهاش نگا کنین

و ب دخترا ک قشنگ رو ب روی ما بودن و داشتن سوار ی اپتیمای قرمز رنگ میشدن اشاره کرد

اشکان : دروغ میگی

_ ارمان : ینی این ماشینه مال ایناس؟؟؟

_ باربد : ایییی بابا حالا شما چرا دارید از تعجب میمیرید مگه دخترا نمیتونن سوار ماشین مدل بالا بشن اتفاقا ب ظاهرشونم میخورد ک با پراید و 206 نیامده باشن

_ اشکان : خوووب عاره .. ولی اینا سنشون خیلی کمه

_ شایان : چ ربطی ب سنشون داره

_ اشکان : چ میدونم بابا ی چی پروندم گفتم الان میان ب غلط کردن میافتن ولی نشد واسه همین تعجب کردم

_ ارمان: اصن ب ماچ بابا روشن کن بریم باربد

بار بد اومد استارت بزنه ک یهوو از عقب پریدم رو دستشو گفتم : ن باربد جوون داداش ی دقیقه وایسا ببینم این دختره ک سوار این ماشین شده رانندگیش مث بقیه همجنساشه یا ن این استثنا

_ باربد : مطمین با اینم مث هموناس

( طناز )

ب همراه بچه ها ب سمت پارکینگ رفتیم پریناز و مهسا نمیدونم داشتن چی بلغور میکردن و میخندیدم احساس کردم حال هستی خوب نیس رفتم کنارش و گفتم: اجی جونم حالت خوبه ؟؟

_ هستی: عاره خوبم ولی انگار حس توو بدنم نیس


romangram.com | @romangraam