#سرآغاز_یک_احساس
#سرآغاز_یک_احساس_پارت_19
_هستی: کیف منو میخوای چیکار:؟؟؟
همون دختره گف: میخوام دستمال بردارم این گندی ک ب هیکلمون زدی رو پاک کنم
هستی دوباره خندید...خودمم داشتم میخندیدم بابا اینا دیگه رسما خل بودن همه دخترا همینن مث فرش پاتریس میمونن ی تخته اشون کمه
یکی از دخترا رو ب هستی ک داش میخندید گف: اییی درد رو اب بخندی
خنده اش رو جمع کرد گف روی صندلی توی اون جیب کوچیکه ی کیفم دستمال هس دختره دستمال رو از کیفش برداشت و شروع کرد ب تمیز کردن مانتوش هستی رفت ب سمت میز کیفشو برداشت و ب سمت در ورودی رستوران رفت نمیخواستم بفهمه دارم نگاشون میکنن حالا فک میکردن چ تهفه هایی هستن واسه همین سرمو انداختم پایین و زیر چشمی نگاش کردن رف ب سمت پیشخوان فهمیدم میخواد پول غذا رو حساب کنه
الان وقتش بود
سوویچ رو دادم ب ارمانو گفتم : شما برید تو ماشین منم چن دقبقه دیگه میام
_ ارمان: کجا میخوای بری؟؟
_شایان : چی تو سرته باربد ؟؟
_ اشکان: باربد خرر نشی ی بلا ملایی سرشون بیاری هاا
_ باربد : ن بابا مگه دیوونه ام میخوام برم پولشو بهش پس بدم همین
_ارمان: مطمینی؟؟؟
_ باربد: عاره خرره مطمینم خیالتون راحت
_اشکان: باشه پس ماهم اینجا منتظرت میمونیم بعد باهم میریم
_باربد : ن خیر لازم نکرده مگه من بچه ام برید شما منم خودم میام ...برید ببینم بجنبید
_ شایان: بیایید بریم بچه ها وقتی میگه کاری نمیکنم ینی نمیکنه دیگ میشناسینش ک بیایید بریم
_ارمان: باشه بریم ( بعدم رو ب من گف ) پایین منتظرتیم دیر نکنی ها
در جوابش سرمو تکون دادم
_شایان: ولی من بازم میگم نریم ب این نمیشه اعتماد کرد الان ناراحته یادگار محسنه یهوو
ارمان پرید وسط حرفشو گف: تو نظر نده خواهشا بیا برو بعد دسشو گذاشت پشت کمر شایان و هلش داد ک باعث شد شایان چن قدم ب جلو بره
دوباره یا پیرهنم افتادم اااااااااه لعنتی تو فکر بودم و اصن متوجه حرفای ارمان نشدم یهوو دیدم داره دسشو جلوی صورتم تکوم میده و میگه: اوووی کجایی پسر حالت خوبه ؟؟
_ باربد : عاره بابا خوبم برید منم زود میام
_ ارمان : باشه ما رفتیم
و بعد سه نفری ب سمت پارکینگ رفتن و منم ب سمت پیشخوان رفتم کنار هستی ایستادم متوجه حضورم شد سرشو اورد بالا ی لحظه حس کردم ترسید ...واسم مهم نبود خیلی بیخیال دستشو گرفتم اوردم بالا رنگش پرید لبشو برد توی دهنش
romangram.com | @romangraam