#سرآغاز_یک_احساس
#سرآغاز_یک_احساس_پارت_11

باربد اومد سمتم دستشو بالا برد فهمیدم میخواد بزنه تو صورتم ولی ب جای اینکه رومو برگردونم یا کلی بازی در بیارم سیخ نگا کردم تو چشاش نا گفته نمونه ک مث سگ میترسیدم چون تاحالا حتی پدرمم دس روم بلند نکرده بود

هه پدرم....

نگران مشکلی ک ممکنه بعد ضربه ای ک بزنه واسه صورتم پیش بیاد نبودم چون ب قدرتی ک توی چشمام بود اعتماد داشتم ب قول سامی (بعدا متوجه میشد کیه) چشمام ب موقع همه رو ب زانو در میاورد و ب موقعش نابود میکرد من نگران خرد شدن غرورم بودم

فقط غرورم ن هیچ چیز دیگه....

چون غرورم همه چیزم بود

ارمان ی قدم اومد جلو

باربد دستشو تو هوا مشت کردو و اورد پایین و با تمام قدرت کوبید کف اون یکی دستش

خیلی خونسرد بدون هیچ استرسی همینجوری ک داشتم زیر چشمی کنترلشون میکرد کیف پولمو در اوردم و 2 تا تراول 100 ازش بیرون کشیدم باربد چن قدم عقب تر از من ایستاده بود جووری ک نیم رخ صورتشو میدیدم نورای رنگ و وارنگ وسایل بازی تو صورتش افتاده بود قیافه اش خیلی جدی شده بود چشمم ب بازو هاش افتاد...اوووووف چی ساخته بود لامصب معلوم بود خیلی واسشون وقت گذاشته چون بازوهای پری داشت داشتم فک میکردم اگه این پسره میزد تو صورت من چ بلایی سرم میاومد؟؟! مطمینن سه دور دور خودم میچرخیدم بعدشم میچسبیدم ب کف زمین ک ننه بابام بیان با نی جمعم کنن والا ب خدا....از فکرای مسخره ی خودم خنده ام گرفته بود ولی خودمو کنترل کردم چون اصلا موقعیت واسه خندیدن جور نبود

راسش یکم از حرفام پشیمون شدم خیلی تند رفته بودم همیشه همینجوری بودم حرفمو میزدم یا ی کاری رو انجام میدادم تازه میفهمیدم چ شکری خوردم ولی این یکی زیاد مهم نبود اونام مارو تحقیر کردن

( پریناز)

وقتی باربد اونجووری رف سمت هستی گفتم الان میکشتش ولی مث اینکه شعورشو ب کار انداخت و دس روش بلند نکرد

وای وای هستی رو بگوو چ خونسرد داش نگاش میکرد حالا اگه من بودم ی جیغ جیغی راه مینداختم ک نگووو و نپرس البته منم اگه اون چشمارو داشتم همین بودم لامصب چشماش جادو میکنه

تازه جالبیه قضیه تو اینه ک وقتی باربد بیخیال شد خیلی خونسرد دسشو کرد تو کیفش پول در اورد

وای این دختر چ سر نترسی داره

( هستی )

ی قدم رفتم جلو و بهشون نزدیک تر شدم و یکی از پسرا ک اسمش هنوز گمنام بود گف :خانوم بسس کنید دیگه برید شرتونو کم کنید

داد میزد و این حرفارو میزد

ی نگاه خیلی سرد و بی اهمیت بهش کردم ک ینی شما؟؟!!!

_باربد:شایان خفه شوووو صدات رو نرومه

برگشت سمت من الان قشنگ رو ب روم بود

پولو پرت کردم سمتش خورد رو سینه اش و افتاد رو زمین و بدون هیچ حرفی رفتم ب سمت دخترا

اونام از وقتی دیدن دیگه کار داره ب جاهای باریک میکشه و ممکنه یکی ی چک نووش کنن ساکت شدن اما حضورشون دلگرمیم بود شاید اگه تنها بودم اینجووری نمیتونستم دم این پسرارو قیچی کنم

مستقیم ب سمت باجه ی بیلیط ترن هوایی رفتم بچه هام دنبالم اومدن

( باربد )


romangram.com | @romangraam