#سرآغاز_یک_احساس
#سرآغاز_یک_احساس_پارت_10

بعد رو ب هستی کرد و گفت: اگه واسه تموم کردن این قایله منتظر معذرت خواهی منی منتظر نباش چون من فقط میتونم بگم متاسفم خانوم و از این ب بعد بیشتر حواستونو جمع کنید که با کله نرید تو بغل مردم... راهای دیگه ای هم برای جلب توجه و تور کردن پسرا هست...که البته شما بدترینشو انتخاب کردین...

( هستی )

وااای داشتم میترکیدم این دیگه ته توهین بود هیچکس تاحالا اینجوری باهام حرف نزده بود.... خیلی بهم فشار اومده بود.... از حرص ناخونامو توی گوشت دستم فشار دادم...به نفس نفس افتاده بودم و حس میکردم همه ی خون موجود تو بدنم میخواد از کله ام بزنه بیرون...بالاخره هم نتونستم تحمل کنم و دهنم باز کردم و با صدای بلندی تقریبا فریاد زدم:من نیازی ب معذرت خواهی تو و امثال تو تازه ب دوران رسیده ندارم.... در ضمن مثل اینکه شما بیشتر محتاج نگاه من ب سمت خودتون بودید چون اونطوری ک دوستتون گفت شما کاملا حواستون بود....درضمن شماهم واسه جلب توجه ی خانوم دیگ هیچ وقت اینکارو نکن چوون بدتر دلش میخود کله ات رو بکنه دقیقا مث حسی ک من الان دارم اقای نسبتا محترم

صدام با هرکلمه ای ک میگفتم بیشتر میشد خیلی وقت بود ک چن تا از مردم دورمون جمع شده بودن ولی با این داد من تعدادشون زیاد تر شد...همشون با بهت داشتن بهمون نگاه میکردن تا بفهمن قضیه جیه....

پسره داشت میترکید....رگ گردنش برجسته شده رود و رنگشم حسابی قرمز شده بود....دست راستشو مشت کرده بود و قفسه ی سینه اش بالا و پایین میشد....

اینقدر صدام بلند بود ک گلوم احساس سوزش میکرد ولی مهم نبود.... مهم اینه ک این عاقای مغرور رو ضایع کنم....

اخیییییششششششش خالی شدم معلوم بود داره منفجر میشه.....طبق معمول گل کاشتم...ایول هستی خانوم....ی ماچ خوشگل گوشه لپت نگا چه حرصی داره میخوره....

یکی از پسرا اومد جلو دستشو گذاشت سرشونه ی باربد و گفت: داداش بیخیال.... وقتتو واسه این ضعیفه ها نزار..دست خودشون نیست نمیفهمن دیگه......

_مهسا:هوووی یاورو بفهم داری چی میگی ها ...عاخه تو ک باید از روت جریمه بنویسی چی داری میگی این وسط...ما نمیفهمیم یا تو که کلا حالیت نیس میخوای ادای فهمیده هارو دربیاری؟!!

پسره هم به وضعیتی مشابه باربد دچار شد ودیگ کارد میزدی خونش در نمیاومد.....ابا ایول به ما داریم مث تراکتور درو میکنبم میریم جلو هااا

باربد هنوز با خشم داشت بهم نگاه میکرد....جووری ک ی لحظه ترسیدم ی بلایی سرم بیاره ولی ن مثلا میخواست چیکار کنه....عددی نیست....بزار اینقدر حرص بخوره که همینجا رگ قلبش بگیره سکته کنه من ذوق مرگ بشم...

( مهسا )

ایووووول هستی خووب جوابشو داد پسره ی مغرور بیشعورو حقش بود....خودمم خوشگل مجسمه ی اون یکی دوستشو ساختم....ما کلا اینجور اکیپی هسیم...

یکی از پسرا ک هنوز اسمشو نفهمیده بودم و تا اون لحظه هم ساکت بود گف: اوه اوه اوه باربد لباستو نگاه کن گند خورده توووش

ی پیرهن سفید تنش بود با ی شلوار لی مشکی و ی کالج مردونه ی مشکی....به پیرهنش و دقیقا اونجایی که پسره اشاره میکرد نگاه کردم....ی قسمتی از جلوی پیرهنش صورتی شده بود....

باربد سرشو اورد پایین و دستاشو از هم باز کرد و ب پیرهنش نگا کرد بعد چن لحظه دستاشو کنار بدنش رها کرد و درحالی که سرشو بالا گرفته بود گف: وااااای خدای من....این چرا این جوری شد

همون دوست پررو اش گف:بتونه هایی ک مالیده بودن ب خودشون تا یکم قیافه هاشونو قابل تحمل کنه وقتی برخورد کردید ب هم مالیده شده ب لباست

_ ارمان:واای باربد این همون پیرهنه ک محسنه خدابیامرزت بهت داده بود نیس؟؟؟

_باربد: چرا همونه

_ارمان: واااااای

اشکان رو ب ما گفت :ببینید چیکار کردین با پیرهنش..... دخترا همشون همینن پرو و دست و پاچلفتی.....



( هستی )

این پسره بد رو مخم بود گفتم: بهتر از پسراییم ک ی مشت کلاش/سرخور/دورو هسن و کلا بیشتر از ی نخود مغز تو سرشون نیست بقیه صفاتتونم نمیگم چون وقتی واسه تلف کردن ندارم ...هه گرفتم قضیه چیه شما خودتونو تو جاهای شلوغ میکوبید ب مردم ک ب هر نحوی تلکه اشون کنید اوکی عاقا خسارت این گونی سیب زمینی ک تن رفیقتونه رو میکوبم تو صورتت چون حوصله وز وز مگسای مزاحمی مث شمارو ندارم


romangram.com | @romangraam