#سرآغاز_یک_احساس
#سرآغاز_یک_احساس_پارت_109
_سامان:اتفاقا زلزله خیییلی هم بهش میاد
هستی همینجوری داشت حرص میخورد و اینا هم داشتن جر و بحث میکردن
_اشکان:ولی به نظر من سونامی بیشتر بهش میاد
همه ترکیدن از خنده...هستی مثل این بچه مظلوما سرشو انداخت پایین و گفت:داداشم نیست مظلوم گیر اوردین..بزارید داداشمو ببینم حساب هر 7 تاتونو میرسم که دیگه به من نخندین
_مهرداد:داداشت نیس من که هستم بیا ببینمت
و دستشو ب سمت هستی دراز کرد...هستی که دید بالاخره ی آدم مطمین پیدا کرده دوید سمت مهردادو کنارش ایستاد
_مهرداد:بیخوود کردین بهش چیزی بگیدا...این لوس خانوم فعلا از عشقش جدا شده حال و هواش بارونیه سر به سرش نزارید....
هستی هم بدتر از من نیشش گشاد شد ...مهرداد بهش نگاه کرد و بعدم رو به ما گفت:به نظر من فرشته کوچولو بیشتر از هرچیزی بهش میاد...
باربد از جاش بلند شد و گفت:بله خیلی بهش میاد...
دهن هممون اندازه گاراژ باز مونده بود رفیقای خودش از ما بدتر بودن...
باربد ادامه داد:البته فرشته داریم تا فرشته ایشون بیشتر به عزراییل شباهت دارن
وااای ینی عاشقتم خوشگل ترکوند...اصلا عالی بود
مهرداد گفت:این نظر شماست
_باربد:که خیلی هم مهم و تعیین کننده اس
همون موقع علی و فریبا اومدن سمتمون و گفتن:بچه ها میخواییم بریم کنار ساحل عشق و حال....یکمم بازی کنیم..و اگر باربد و سامان و مهسا و البته رپ خون گلمون اشکان قبول کنن برامون بخونن...پایه هسین که؟!
بلافاصله گفتم:عاره عشقم بزن بریم
_فریبا:میدونستم شما 4 تا همیشه واسه این دیونه بازیا نفر اولین
خندیدیم...به هستی نگاه کردم...همچین داشت باربد رو که نگاهش سمت فریبا بود و داشت به حرفاش گوش میداد رو با چشم میخورد که من ی لحظه گرخیدم
اوه اوه...خدا به داد باربد برسه...حسابی از دستش شکاره
( پریناز)
همگی به سمت ساحل رفتیم....هوا خیلی سرد بود و من ی سویی شرت زرد خیلی نازک تنم بود...یکی نیست بگه عاخه نفهم این لباس ماله بهاره نه الان...
مهسا داشت کنار من راه میاومد ولی نمیدونم چی شد یهووو جاش با آرمان عوض شد...حالا اون کنارم بود
سرشو یکم اورد پایین جوری که بتونه کنار گوشم حرف بزنه:سردته؟!
_نه چطور؟!
romangram.com | @romangraam