#همه_سهم_دنیارو_ازم_بگیر_(جلد_دوم)_پارت_7


-ول کن بزار بره.دسته گل من مال تو.

مرد جوان چشمکي زد و گفت:روز بخير خانوم.

فرشته غريد:فقط واستا تا حاليت کنم.ايشالا بري تصادف کني.احمق

همانطور ادامه مي داد اما مرد جوان قبل از اينکه صداي فرشته را بشنود سوار اتومبيلش شد و رفته بود.فرشته با حرص گفت:

-خدا لعنتش کنه، اين همه پول دادم بابت اين گلا که اين مرديکه ي احمق نرسيده زير پاش لهش کنه...مي بيني تورو خدا مردم چقد پروان؟ طرف مي خواسته زيرم کنه يه چيزيم طلبکار بود.

فاطمه نگاهش کرد و گفت:تقصير تو هم بود.نمي توني جلو زبونتو بگيري؟

فرشته چشم غره ايي به او رفت و گفت:بيا بريم الان دوباره مرتضي زنگ مي زنه ها!

-بهش گفتم با توئم.اون به هر کي بي اعتماده به تو عين چشاش اعتماد داره.بگم با توئم.ميگه برو ته دنيا.

فرشته لبخندي زيبا روي لب آورد و گفت:قبوله، حالا گلاتو بهم بده پولم تموم شد نمي تونم باز برم بخرم.

فاطمه خنديد و گفت:روتو برم هي.بيا مال خودت.

فرشته با شوق گل ها رو گرفت که گوشي فاطمه زنگ خورد.گوشي را از جيب مانتوي خردليش بيرون آورد و گفت:مرتضي اس!

جواب تماسش را که داد آدرس جايي که بودند را به او داد و گفت منتظر مي مانند.گوشي را که در جيب مانتويش گذاشت گفت:داره مياد دنبالمون بريم بچرخيم.

فرشته تک خنده ايي کرد و گفت:آخه بوشهر جا داره بريم بچرخيم.

فاطمه خنديد و گفت:بيا بريم اون گوشه زير اون درخت تا بياد.

آنها در کنار درخت ايستاد تا 10 دقيقه اي بعد زانتياي سفيد رنگ مرتضي کنار پايشان توقف کرد.فاطمه با شوق به طرفش دويد.فرشته با لبخند و طمانيه در عقب را باز کرد و نشست.

مرتضي به سوي عقب برگشت کف دستش را بالا آورد و گفت:آبجي خوشگله ي من چطوره؟

فرشته کف دستش را به دستش کوبيد و گفت:توپ توپ، تو چطوري؟

مرتضي نگاهي با عشق به فاطمه انداخت و گفت:دل و دين بره از ما اين کمند گيسوي چشم زاغي.

فرشته خنديد و به شانه ي مرتضي زد و گفت:شاعرم شدي خيرسرت؟

مرتضي دستش را در هوا تکان داد و گفت:چه کنيم ديگه!

مرتضي ماشين را روشن کرد و گفت:بريم يکم تو خيابونا جيغ بکشيم و کولي بازي دربياريم.

فاطمه با خنده گفت:من چطوري عاشق تو خل و چل شدم؟

فرشته ضربه ي به سر فاطمه زد و گفت:من اينقد گفتم اين خل و چله تو هم گفتي واي فرشته عاشق همين کاراشم.

مرتضي خنديد و گفت:دمت گرم آبجي خودم.


romangram.com | @romangram_com