#همه_سهم_دنیارو_ازم_بگیر_(جلد_دوم)_پارت_6

کيان دوباره به چاي زل زد و فکر کرد اگر همه ي آن چيزهايي که ديده بود و را نديده بود و اگر فرشته واقعا عاشقش بود الان ازدواج کرده بودند و خوشبختي چقدر مي توانست نزديک باشد.

******************************

فصل دوم

فاطمه(دوست صميمي فرشته) با اشتياق نفس در نرگس هاي شيراز کشيد و گفت:

-نفس که مي کشم انگار زندگي بهم ميده.

فرشته دسته گل نرگسي که سر خيابان خريده بود را در دستش محکم فشرد و گفت:

-امشب اتاقم پر از بوي نرگس ميشه.مامان هم نرگس دوس داره.احتمالا بايد باهاش نصف کنم.

-خوبه مامان من دور اين چيزا نيست.

فرشته لبخندي زد و آنقدر غرق اشتياق نرگس هاي زمستانيش بود که بي هوا به وسط خيابان رفت.صداي ترمز شديد ماشيني فرشته را هل کرد.همين که خواست خود را

کنار بکشد نرگس ها به هوا رفت و دانه دانه دوي سرش فرود آمد.با قلبي ضربان گرفته به گل هايش خيره شد که پسر جواني از ماشين پياده شد و به سويش آمد.فاطمه با دو به طرف

فرشته آمد بازويش را گرفت و گفت:دختر خوبي؟

فرشته سر تکان و روي زمين نشست تا گل هايش را جمع کند.مرد جوان با اخمي که او را جدي و زيادي مغرور نشان مي داد گفت:

-خانوم حالتون خوبه؟

فرشته سر بلند کرد و مرد جوان را برانداز کرد.چشمش درست مي ديد يا اين مرد جوان زيادي جذاب بود؟ در آن پليور جذب که با پالتوي کوتاهي روي آن زيادي جذاب بود اما مرد جوان با

اخم دست به سينه نگاهش مي کرد.آرام گفت:خوبم آقا!

مرد جوان با اخم ادامه داد:ميشه بگيد حواستون کجا بود؟ اگه اتفاقي مي افتاد کي مي خواست جواب گو باشه؟

فرشته با حرص بلند شد و گفت:الان که سالمم، اتفاقيم نيفتاده که اينجوري عين طلبکارا دارين بازخواستم مي کنين.

مرد جوان پوزخندي زد قدمي جلو گذاشت و گفت:يه چيزيم طلبکار شدم؟

با همين قدم، پايش را روي گل هاي نرگس گذاشت که فرشته آتشي شد و محکم به سينه ي مرد جوان کوفت و گفت:

-برو عقب.زدي گلامو له کردي.مگه کوري؟

مرد جوان اول با حيرت به دخترک که با گستاخي با او برخورد کرده بود نگاه کرد اما خيلي زود با اخم گفت:شما خانوم جوون زيادي رو داري.

فاطمه با ترس به آن دو که با خشم به هم زل زده بودند نگاه کرد.دست فرشته را کشيد و گفت:بيا بريم.تمومش کن ديگه.

فرشته دستش را به کمرش زد و گفت:نه مي خوام ببينم حرف حسابش چيه؟

مرد جوان با بدجنسي لبخند زد و گفت:نشونت ميدم.

به عمد و بدجنسي با کفش روي گل هاي فرشته آمد و آنها را له کرد که فرشته خواست به سويش حمله ور شود که فاطمه فورا دسش را کشيد و گفت

romangram.com | @romangram_com