#سهم_من_از_با_تو_بودن_پارت_97
از لهجه ی غلیظ جنوبیشان خوشم می آمد و وقتی صحبت می کردند نا
خود آگاه توجهم جلب می شد ... ظاهرشان هم که کاملا مشخص بود با آن
. نوع پوشش و شال نخی که به زیبایی بر سر داشتند
جالب تر اینکه جزیی از وسایل.. یعنی اولین وسیله و ظاهرا مهمترینش
قلیان عمه جان بود که در صندوق عقب جا گرفت ... تا به حال قلیون با آن
!! شکل و شمایل را ندیده بودم
با وجود آن دو و بچه ها جا کمی تنگ بود اما مسافت آنقدر طولانی نبود
. که نشود تنگی جا را تحمل کرد
**************
عطا کمک کرد تا وسایلشان را به داخل خانه منتقل کنند . وقتی دیدم از
خانه خارج شد تعجب کردم ... یعنی ملاحظه ی مهمانهای مادر را کرد یا
برای خوش گذرانی رفت ؟
مادر برای اماده کردن وسایل پذیرایی به اشپزخانه رفته بود هرچند دیر
وقت بود اما به اندازه ی لیوانی شربت خنک یا فنجانی چای خوش عطر
. می شد مهمان نئازی کرد
.به اتاقشان رفتم و به بچه ها کمک کردم لباسشان را عوض کنند
هر سه از بس شیطنت کرده بودند گیج خواب بودند .شام هم که انجا
.خورده بودند . بنابراین جای خوابشان را اماده کردم تا بخوابند
romangram.com | @romangram_com