#سهم_من_از_با_تو_بودن_پارت_94

خوشش نمی آمد .که البته چندان مهم هم نبود.او کدام یک از کردار و

رفتارش از روی عقل بود که این باشد؟

مادر در کنار عطا جای گرفت . عطا چقدر به خودش رسیده بود و رایحه

ی خوش ادکلنش فضای کوچک ماشین را پر کرده بود رایحه ای خوش و

! نفس گیر

. من و بچه ها هم صندلی عقب

کمی که رفتیم مامان رو به او گفت : عطا جان این کاری که گفتی چند

وقته مشغول شدی مربوط به درسیه که خوندی؟

می خواست مرا قانع کند که عطا سر به راه ست ؟؟

عطا به رویش لبخند زد : آره زن داداش .. توی یه شرکت حسابدار شدم

.

ــ حقوقش خوبه مادر ؟

! ــ خدارو شکر ... خوبه

ــ گفتی این ماشینم با وام گرفتی ؟

نگاه او طبق عادت ، نگاه من چرا مدام به آینه بود ؟ آن چشمان خمار و

نگاه هوشیار این همه دیدن داشت ؟

... ــ وام ... خب نه به اون صورت... می دونید

نمی خواست دروغ بگوید . حداقل به مادر ! حرف را از دهانش برداشتم


romangram.com | @romangram_com